سورهٔ یوسف

محل نزول:   مکّه
تعداد کل آیات: ۱۱۱
نام‌های سوره:
یوسف، أحسن القصص
تفسیر

١١ قَالُوا يَاأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ

[بعد از آنکه بر آنچه که اراده نمودند عزم کردند] گفتند: ای پدر ما! تو را چه شده که دربارهٔ یوسف به ما اعتماد نداری؟ و البتّه ما خیرخواه او هستیم

- ترجمه سلطانی

گفتند ای پدر ما! تو را چه شده که دربارهٔ یوسف به ما اعتماد نداری؟ و البتّه ما خیرخواه او هستیم

- ترجمه راستین

(بعد از این رأی و تصمیم نزد پدر رفته و) گفتند: ای پدر، چرا تو بر یوسف از ما ایمن نیستی در صورتی که ما برادران همه خیرخواه یوسفیم؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٢ أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

فردا او را با ما بفرست که گردش کند (در گل‌‌ها نظر کند) و بازی کند و همانا ما البتّه بر او حافظ هستیم

- ترجمه سلطانی

فردا او را با ما بفرست که گردش کند و بازی کند و همانا ما البتّه بر او حافظ هستیم

- ترجمه راستین

فردا او را با ما فرست که در چمن و مراتع بگردد و بازی کند و البته ما همه نگهبان اوییم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٣ قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ

[یعقوب] گفت: که من البتّه [برای شدّت محبّتم به او و قلّت صبرم از مفارقت از او] قطعاً اندوهناک می‌‌شوم که او را ببرید و می‌‌ترسم که گرگ او را بخورد و (در حالی که) شما از او غافلید

- ترجمه سلطانی

گفت که من البتّه قطعاً اندوهناک می‌شوم که او را ببرید و میترسم که گرگ او را بخورد و (در حالی که) شما از او غافلید

- ترجمه راستین

یعقوب گفت: من از آن دلتنگ می‌شوم که او را ببرید و ترسان و پریشان خاطرم که از او غفلت کنید و طعمه گرگان شود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٤ قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ

گفتند چطور گرگ او را بخورد و (حال آنکه) ما گروهی نیرومند (جماعتی از اقویاء) هستیم آنوقت همانا ما البتّه حتماً زیانکار هستیم

- ترجمه سلطانی

گفتند چطور گرگ او را بخورد و (حال آنکه) ما گروهی نیرومند هستیم آنوقت همانا ما البتّه حتماً زیانکار هستیم

- ترجمه راستین

برادران گفتند اگر با آنکه ما چند مرد نیرومند به همراه اوییم باز گرگ او را بخورد پس ما بسیار مردم ضعیف زیانکاری خواهیم بود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای
جزء ۱۲
سوره یوسف
حزب ۴۸

١٥ فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ

و چون او را بردند و اجماع کردند که او را در نهانگاه چاه قرار دهند [و انداختند] و ما به او وحی کردیم که تو آنها را به این امرشان متنبّه می‌‌کنی و (حال آنکه) آنها نمی‌‌فهمند [به اینکه تو یوسف هستی]

- ترجمه سلطانی

و چون او را بردند و اجماع کردند که او را در نهانگاه چاه قرار دهند و ما به او وحی کردیم که تو آنها را به این امرشان متنبّه می‌کنی و (حال آنکه) آنها نمی‌فهمند

- ترجمه راستین

چون او را به صحرا بردند و بر این عزم متّفق شدند که او را به قعر چاه درافکنند (چنین کردند) و ما به او وحی نمودیم که البته تو روزی برادران را به کار بدشان آگاه می‌سازی و آنها تو را نشناخته و درک مقام تو نمی‌کنند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٦ وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ

و [بعد از آنکه بزغاله‌‌ای را ذبح کرده بودند و قمیص (پیراهن) او را به خون آن آغشته کرده بودند] شب نزد پدرشان آمدند [در حالی که] می‌‌گریستند

- ترجمه سلطانی

و شب نزد پدرشان آمدند (در حالی که) می‌گریستند

- ترجمه راستین

و برادران شبانگاه با چشم گریان نزد پدر بازگشتند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٧ قَالُوا يَاأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ

گفتند ای پدرِ ما! همانا ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را نزد متاع خود ترک کردیم پس گرگ او را خورد و تو نسبت به ما باورمند (تصدیق کننده) نیستی و اگرچه صادق باشیم

- ترجمه سلطانی

گفتند ای پدرِ ما! همانا ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را نزد متاع خود ترک کردیم پس گرگ او را خورد و تو نسبت به ما باورمند نیستی و اگرچه صادق باشیم

- ترجمه راستین

گفتند: ای پدر، قصه این است که ما به صحرا رفته و سرگرم مسابقه بودیم و یوسف را بر سر متاع خود گذاردیم و او را گرگ طعمه خود ساخت، و هر چند ما راست بگوییم تو باز از ما باور نخواهی کرد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٨ وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ

و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته بر آن) آوردند، گفت: بلکه نفس شما برای شما امری [عظیم که همان اذیّت کردن یوسف بدون جرم و اذیّت کردن و دروغ گفتن به نبیّ خداوند است] را آراسته (سهل کرده) پس [بر من] صبری زیبا [بباید] و بر آنچه [از هلاکت یوسف] که وصف می‌‌کنید صبر کنم خداوند مُستعان (کسی که از او درخواست یاری کنم) است

- ترجمه سلطانی

و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته بر آن) آوردند، گفت: بلکه نفس شما برای شما امری (عظیم) را آراسته پس (بر من) صبری زیبا (بباید) و بر آنچه که وصف می‌کنید صبر کنم خداوند مُستعان (کسی که از او درخواست یاری کنند) است

- ترجمه راستین

و پیراهن یوسف را آلوده به خون دروغ نمودند (و نزد پدر آوردند) یعقوب گفت: بلکه امری (زشت قبیح) را نفس مکّار در نظر شما بسیار زیبا جلوه داده، در هر صورت صبر جمیل کنم، که بر رفع این بلیّه که شما اظهار می‌دارید بس خداست که مرا یاری تواند کرد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٩ وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَابُشْرَى هَذَا غُـلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ

و قافله‌‌ای آمد پس آبدار (کسی که به آبشخور وارد می‌‌شود تا به مردم و چهارپایان آب بدهد) خود را فرستادند پس دلوش (سطلش) را [در چاه] فرو انداخت [بعد از اخراج دلو] گفت: مژده باد این پسرکی است و [آبدار و خواص اصحابش التقاط (آگاه و دید‌‌ور شدن به چیزی، برچیدن)] او را [از چاه] به عنوان سرمایه پنهان (کتمان) کردند

- ترجمه سلطانی

و قافله‌ای آمد پس آبدار (مأمور آب) خود را فرستادند پس سطلش را فرو انداخت گفت مژده باد این پسرکی است و او را به عنوان سرمایه پنهان کردند

- ترجمه راستین

باری کاروانی آنجا رسید و سقّای قافله را برای آب فرستادند، دلو را به چاه فرستاد (همین که از آن چاه برآورد) گفت: به به از این بشارت و خوشبختی که رخ داده، این پسری است (که نصیب ما شده است) . و او را پنهان داشتند که سرمایه تجارت کنند و خدا به آنچه می‌کردند آگاه بود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٠ وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ

و خداوند به آنچه که عمل می‌‌کنند دانا است و او را به بهایی ناچیز از درهم‌‌هایی معدود [از آنها] خریدند و [قافله یا برادران یوسف] دربارهٔ او (قیمت یا یوسف) بی‌‌اعتنایانی بودند

- ترجمه سلطانی

و خداوند به آنچه که عمل می‌کنند دانا است و او را به بهایی ناچیز از درهم‌هایی معدود خریدند و دربارهٔ او بی‌اعتنایانی بودند

- ترجمه راستین

و او را به بهایی اندک و درهمی ناچیز فروختند و در او زهد و بی‌رغبتی نمودند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای
(نمایش تمام آیات سوره)