سورهٔ یوسف
یوسف، أحسن القصص
٤١ يَاصَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ
ای دو مصاحب زندانی من! امّا یکی از شما دو تا [که میدید که خَمر میفشرد]، پس او به پروردگارش (ملک) شراب خواهد نوشاند و امّا دیگری پس به دار آویخته میشود، و پرندگان از سر او میخورند امری که شما دو تن دربارهٔ آن از من سؤال میکنید حکم شد [چه در رؤیا دیده باشید یا ندیده باشید]
- ترجمه سلطانیای دو مصاحب زندانی من! امّا یکی از شما دو تا، پس او به پروردگارش (ملک) شراب خواهد نوشاند و امّا دیگری پس به دار آویخته میشود، و پرندگان از سر او میخورند امری که شما دو تن دربارهٔ آن از من سؤال میکنید حکم شد
- ترجمه راستینای دو رفیق زندان من، اما یکی از شما ساقی شراب شاه خواهد شد و اما آن دیگری به دار آویخته شود و مرغان مغز سر او را بخورند. در قضای الهی راجع به امری که سؤال کردید چنین حکم شده است.
- ترجمه الهی قمشهای٤٢ وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ
و [یوسف] به کسی از آن دو که پنداشت که نجات مییابد (یار شراب) گفت: مرا نزد پروردگارت (ملک) یاد کن پس شیطان به او [از ذکر خدا یا] از اینکه نزد پروردگارش (ملک) یادآوری کند فراموشی آورد پس چند سال در زندان ماند
- ترجمه سلطانیو (یوسف) گفت به کسی از آن دو که پنداشت که نجات مییابد: مرا نزد پروردگارت یاد کن پس شیطان به او فراموشی آورد از اینکه نزد پروردگارش (ملک) یادآوری کند پس چند سال در زندان ماند
- ترجمه راستینآن گاه از رفیقی که اهل نجاتش یافت درخواست کرد که مرا نزد خواجه خود یاد کن (باشد که چون بیتقصیرم بیند از زندانم برهاند) اما شیطان از خاطر آن یار زندانی برد که یوسف را نزد خواجهاش یاد کند، بدین سبب در زندان چندین سال محبوس بماند.
- ترجمه الهی قمشهای٤٣ وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَاأَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ
و ملک گفت که من [در رؤیا مکرّراً] هفت گاو فربه را میبینم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت خوشهٔ سبز و دیگرها را خشک [که به آنها میپیچند]، ای سران دربارهٔ رؤیایم به من فتوا دهید اگر تعبیر رؤیا میکردهاید
- ترجمه سلطانیو ملک گفت که من هفت گاو فربه را میبینم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت خوشهٔ سبز و دیگرها را خشک (که به آنها میپیچند)، ای سران دربارهٔ رؤیایم به من فتوا دهید اگر تعبیر رؤیا میکردهاید
- ترجمه راستینو پادشاه مصر (با ملازمان و دانشمندان دربار خود) گفت: من خوابی دیدم که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه سبز دیدم و هفت خوشه خشک (که خوشههای سبز را نابود کردند) ، ای بزرگان ملک مرا به تعبیر این خوابم اگر علم خواب میدانید آگاه گردانید.
- ترجمه الهی قمشهای٤٤ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِـمِينَ
گفتند [این رؤیا] خوابهایی پریشان است و ما به تأویل احلام (خوابهای پریشان)، عالِم نیستیم
- ترجمه سلطانیگفتند خوابهایی پریشان است و ما به تأویل احلام (خوابهای پریشان)، عالِم نیستیم
- ترجمه راستینآنها گفتند: خوابهای پریشان است و ما تعبیر خوابهای پریشان نمیدانیم.
- ترجمه الهی قمشهای٤٥ وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ
و آن کس از آن دو که نجات یافته بود و بعد از سالیانی به خاطر آورد گفت من شما را به تأویل آن خبر میدهم پس مرا [نزد کسی که میخواهم] بفرستید
- ترجمه سلطانیو آن کس از آن دو که نجات یافته بود و بعد از سالیانی به خاطر آورد گفت من شما را به تأویل آن خبر میدهم پس مرا بفرستید
- ترجمه راستینو آن (رفیق زندانی یوسف) که نجات یافته بود و بعد از چندین سال به یاد یوسف افتاد گفت: من شما را به تعبیر این خواب آگاه میسازم، مرا (نزد یوسف زندانی) فرستید.
- ترجمه الهی قمشهای٤٦ يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ
[پس به او اجازه دادند و نزد یوسف (ع) آمد و گفت: ای] یوسف، ای صدیق (بسیار راستگو)، دربارهٔ هفت گاو فربه که هفت [گاو] لاغر آنها را میخورند و هفت سنبله سبز و دیگر خشک [که به آنها میپیچند] به ما فتوا بده تا یترقباً من به سوی مردم بازگردم تا شاید آنها [تأویل آن را یا قدر تو و منزلت تو را] بدانند [و تو را از زندان خارج نمایند]
- ترجمه سلطانی(ای) یوسف ای بسیار راستگو دربارهٔ هفت گاو فربه که هفت (گاو) لاغر آنها را میخورند و هفت سنبله سبز و دیگر خشک (که به آنها میپیچند) به ما فتوا بده تا یترقباً من به سوی مردم بازگردم تا شاید آنها بدانند
- ترجمه راستین(در زندان رفت و گفت) یوسفا!ای که هر چه گویی همه راست گویی، ما را به تعبیر این خواب که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک (که آنها را نابود ساختند) آگاه گردان، باشد که نزد مردم بازگردم و (شاه و دیگران همه تعبیر خواب و مقام تو را) بدانند.
- ترجمه الهی قمشهای٤٧ قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ
[یوسف (ع)] گفت: هفت سال پی در پی کشت میکنید پس آنچه را که درو کردید پس آن را در خوشهاش واگذارید [تا مبادا فاسد شود و کرم افتد] جز اندکی از آنچه که [در این سالها] میخورید [که آن را از خوشهاش خارج میکنید]
- ترجمه سلطانیگفت هفت سال پی در پی کشت میکنید پس آنچه را که درو کردید پس آن را در خوشهاش واگذارید جز اندکی از آنچه که میخورید
- ترجمه راستینیوسف گفت: باید هفت سال متوالی زراعت کنید و هر خرمن را که درو کنید جز کمی که قوت خود میسازید همه را با خوشه در انبار ذخیره کنید.
- ترجمه الهی قمشهای٤٨ ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ
سپس بعد از آن، هفت [سال] سخت فرا میرسد که میخورند آنچه را که برای آنها ذخیره کردهاید مگر اندکی از آنچه را که نگه میدارید [برای بذرهای زراعات و احتیاط گرسنگی قبل از رسیدن زراعت]
- ترجمه سلطانیسپس بعد از آن، هفت (سال) سخت فرا میرسد که میخورند آنچه را که برای آنها ذخیره کردهاید مگر اندکی از آنچه را که نگه میدارید
- ترجمه راستینکه چون این هفت سال بگذرد هفت سال قحطی پیش آید که ذخیره شما را بخورند جز اندکی که (برای تخم کاشتن) در انبار نگه دارید.
- ترجمه الهی قمشهای٤٩ ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ
سپس بعد از آن سالی میآید که به مردم باران [یا فریادرسی] داده میشود و در آن [انگور و زیتون و هر آنچه که برای کثرت آن افشره (آبگیری) میشود را] میفشارند [یا پستانها را میدوشند، یعنی از قحط خارج میشوند]
- ترجمه سلطانیسپس بعد از آن سالی میآید که به مردم باران داده میشود و در آن میفشارند
- ترجمه راستینآن گاه بعد از سنوات قحط و شدت مجاعه باز سالی آید که مردم در آن به آسایش و وسعت و فراوانی نعمت میرسند.
- ترجمه الهی قمشهای٥٠ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُـولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الـلَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ
و ملک [به خواصّ خود] گفت: او را نزد من بیاورید [پس به سوی او فرستادند تا او را احضار نماید] و چون آن فرستاده نزد او آمد [و گفت که ملک تو را میطلبد و تو را احضار میکند، یوسف (ع)] گفت: [من نزد ملک به خیانت و مراودت با زنان متّهم شدهام و تا از این اتّهام خارج نشوم برای عدم داشتن منزلت و عِرض (آبرو) برای خود نزد او، نزد ملک نمیآیم] به سوی ربّ خود [یعنی عزیز یا ریان: ملک و فرعون مصر در زمان یوسف (ع) است و عزیز وزیر او بوده است] برگرد و از او درخواست کن [که تجسّس کند و طلب کند] اندیشهٔ زنانی که دستانشان را بریدند چه بود؟ [زیرا به خاطر آنها (زنان) به من تهمت زده شد، تا بداند که من خائن نبودهام و از روی ظلم زندان شدهام] همانا پروردگار من به حیلهٔ آنها دانا است [یعنی اینکه آنها (زنان) دربارهٔ من حیله کردهاند و همانا من بری هستم و این معنی را با استشهاد به علم خداوند تأکید کرد پس آن فرستاده بازگشت و آنچه را که یوسف گفته بود برای ملک حکایت کرد پس ملک یعنی عزیز یا ریان زنان را احضار کرد و]
- ترجمه سلطانیو ملک گفت: او را نزد من بیاورید و چون آن فرستاده نزد او آمد گفت: برگرد به سوی ربّ (ملک) خود و از او درخواست کن (که جستجو کند)که اندیشهٔ زنانی که دستانشان را بریدند چه بود؟ همانا پروردگار من به حیلهٔ آنها دانا است
- ترجمه راستینشاه گفت: زود او را نزد من بیاورید. چون فرستاده شاه نزد یوسف آمد یوسف به او گفت: باز گرد و شاه را بپرس چه شد که زنان مصری همه دست خود بریدند؟آری خدای من به مکر آنان (و بیگناهی من) آگاه است.
- ترجمه الهی قمشهای