سورهٔ یوسف
یوسف، أحسن القصص
٨١ ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَاأَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ
نزد پدرتان بازگردید و بگویید ای پدرِ ما [بنابر آنچه که ما مشاهده کردیم] همانا پسر تو سرقت کرد و شهادت ندادیم مگر به آنچه که دانستیم [حیثی که استخراج جام از رحل او را دیدیم] و ما بر غیب نگهبان نمیباشیم [که باطن امرش و اینکه او سرقت کرده یا بدون جرم به او نسبت دزدی داده شده را بدانیم]
- ترجمه سلطانینزد پدرتان بازگردید و بگویید ای پدرِ ما همانا پسر تو سرقت کرد و شهادت ندادیم مگر به آنچه که دانستیم و ما بر غیب نگهبان نمیباشیم
- ترجمه راستینشما نزد پدر باز شوید و بگویید که فرزندت (بنیامین در مصر) سرقت کرد (و بدین جرم گرفتار شد) و ما جز بر آنچه دانستیم گواهی ندادیم و (لیکن حقیقت امر هر چه بود) ما حافظ اسرار غیب نبودیم.
- ترجمه الهی قمشهای٨٢ وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ
و از [مردمِ] قریهای که ما در آن بودیم و از کاروانی که در میان آن آمدیم سؤال کن و همانا ما البتّه راستگوییم
- ترجمه سلطانیو از (مردم) قریهای که ما در آن بودیم و از کاروانی که در میان آن آمدیم سؤال کن و همانا ما البتّه راستگوییم
- ترجمه راستینو از مردم آن شهر و از آن قافله که ما با آن آمدیم حقیقت را جویا شو تا صدق دعوی ما کاملا بر تو معلوم گردد.
- ترجمه الهی قمشهای٨٣ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
[یعقوب] گفت: بلکه انفس شما امر را برای شما آراسته است پس [بر من] صبری زیبا [بباید] چه بسا خداوند که [هر سهٔ] آنها را جمیعاً نزد من بیاورد همانا او [به عواقب امور] دانا و حکیم است [که در فعال (کارها) خویش آنچه که حکمتش آن را اقتضاء میکند انجام میدهد]
- ترجمه سلطانی(یعقوب) گفت: بلکه انفس شما امر را برای شما آراسته است پس (بر من) صبری زیبا (بباید) چه بسا خداوند که آنها را جمیعاً نزد من بیاورد همانا او دانا و حکیم است
- ترجمه راستین(آنها نزد پدر آمده و قضیه را اظهار داشتند) یعقوب گفت (این قضیه هم مانند یوسف و گرگ حقیقت ندارد) بلکه چیزی از اوهام عالم نفس بر شما جلوه نموده، پس من باز هم راه صبر نیکو پیش گیرم، که امید است خدا همه ایشان را به من باز رساند، که او خدایی دانا و درستکار است.
- ترجمه الهی قمشهای٨٤ وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ
و [برای غایت حزن رغبت در خلوت کردن و عزلت کرد و] از آنان روی گردانْد و گفت: ای افسوس بر یوسف، و دو چشم او از اندوه سفید (نابینا) شد و (در حالی که) او بسیار فرو برندهٔ [خشم] بود
- ترجمه سلطانیو از آنان روی گردانْد و گفت: ای افسوس بر یوسف، و دو چشم او از اندوه سفید شد پس (در حالی که) او بسیار فرو برندهٔ (خشم) بود
- ترجمه راستینآن گاه یعقوب (از شدت حزن) روی از آنها بگردانید و گفت: وا اسفا بر فراق یوسف!و از گریه غم چشمانش سفید شد و سوز هجران و داغ دل بنهفت.
- ترجمه الهی قمشهای٨٥ قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ
[بعد از آنکه دیدند که بعد از مدّتی طولانی و کثرت بلایا، او همچنان یوسف (ع) را ذکر (یاد) میکند] گفتند: تو را به خداوند سوگند [دیگر] ادامه مده که یوسف را یاد کنی تا آنکه بیمار شوی یا از هلاک شوندگان شوی
- ترجمه سلطانیگفتند تو را به خداوند سوگند (دیگر) ادامه مده که یوسف را یاد کنی تا آنکه بیمار شوی یا از هلاک شوندگان شوی
- ترجمه راستینفرزندانش (به ملامت) گفتند: به خدا سوگند که تو آن قدر دائم یوسف یوسف کنی تا از غصه فراقش مریض شوی و یا خود را به دست هلاک سپاری.
- ترجمه الهی قمشهای٨٦ قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
[یعقوب] گفت: جز این نیست که گرفتاریام (بلایم) و اندوه خود را نزد خداوند شکایت میبرم [نه نزد شما] و از [قِبَل] خداوند [با وحی کردن او به من به حیات داشتن یوسف و وصال او برای خود، یا از رحمت او و اینکه او مبتلا نمیکند مگر آنکه بعد از آن فرجی میآورد] میدانم آنچه را که شما نمیدانید
- ترجمه سلطانی(یعقوب) گفت: جز این نیست که گرفتاریام و اندوه خود را نزد خداوند شکایت میبرم و از خداوند میدانم آنچه را که شما نمیدانید
- ترجمه راستینیعقوب گفت: من با خدا غم و درد دل خود گویم و از (لطف بیحساب) خدا چیزی دانم که شما نمیدانید.
- ترجمه الهی قمشهای٨٧ يَابَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
ای فرزندان من بروید و یوسف و برادرش را جستجو کنید و از روح خداوند (فرج او) ناامید مشوید که جز مردمان کافر از روح خداوند نومید نمیشوند
- ترجمه سلطانیای فرزندان من بروید و یوسف و برادرش را جستجو کنید و از روح خداوند ناامید مشوید که جز مردمان کافر از روح خداوند نومید نمیشوند
- ترجمه راستینای فرزندان من، بروید (به ملک مصر) و از حال یوسف و برادرش تحقیق کرده و جویا شوید و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچ کس از رحمت خدا نومید نیست.
- ترجمه الهی قمشهای٨٨ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَاأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ
پس [در طلب برادرانشان به سوی مصر خارج شدند و] چون بر او (یوسف) داخل شدند گفتند: ای عزیز به ما و خانوادهٔ ما زیان [مجعت (قحطی، گرسنگی)] رسیده و سرمایهای اندک (بی ارزش بدون قیمت بالا) آوردهایم پس [همانطور که سابقاً بر ما به تمام دادی] پیمانه را بر ما وفا کن (تمام بده) و به ما [بدون بهائی یا به برادر ما بنیامین] تصدّق (احسان) نما همانا خداوند به صدقه دهندگان پاداش میدهد
- ترجمه سلطانیپس چون بر او داخل شدند گفتند: ای عزیز به ما و خانوادهٔ ما زیان رسیده و سرمایهای اندک آوردهایم پس پیمانه را بر ما وفا کن (تمام ده) و به ما تصدّق (احسان) نما همانا خداوند به صدقه دهندگان پاداش میدهد
- ترجمه راستینبرادران (به امر پدر باز به مصر نزد یوسف آمده) چون بر او وارد شدند گفتند: ای عزیز مصر، ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بیقدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن، که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش میدهد.
- ترجمه الهی قمشهای٨٩ قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ
[یوسف] گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ آنوقت که شما نادان بودید
- ترجمه سلطانی(یوسف) گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ آنوقت که شما نادان بودید
- ترجمه راستینگفت: شما برادران یوسف در دوران جهل و نادانی فهمیدید که با یوسف و برادرش چه کردید؟
- ترجمه الهی قمشهای٩٠ قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
[برادران از مکالمهٔ او دانستند که او یوسف (ع) است] گفتند: آیا تو واقعاً خود یوسف هستی؟ گفت: من یوسف هستم و این برادرم است، خداوند [با رفع (بالا بردن) منزلت ما و اعطاء ملک و سلطنت به ما] بر ما منّت نهاده است زیرا کسی که [از خداوند در مخالفت کردن با رضای او] پروا کند و [بر بلاء و طاعات و از معاصی] صبر کند پس همانا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمیسازد
- ترجمه سلطانی(برادران) گفتند آیا تو واقعاً خود یوسف هستی؟ گفت: من یوسف هستم و این برادرم است، خداوند بر ما منّت نهاده است زیرا کسی که پروا کند و صبر کند پس همانا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمیسازد
- ترجمه راستینآنان گفتند: آیا تو همان یوسف هستی؟پاسخ داد که آری من همان یوسفم و این برادر من (بنیامین) است، خدا بر ما منّت نهاد (و ما را به دیدار هم پس از چهل سال رسانید) که البته هر کس تقوا و صبر پیشه کند خدا اجر نیکوکاران را ضایع نگذارد.
- ترجمه الهی قمشهای