سورهٔ قصص آیه ۲۳

تفسیر


جزء ۲۰
سوره قصص
حزب ۷۸

متن عربی آیه

٢٣ وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ

ترجمه‌ها

و چون به آب مدین رسید [و آن چاه آنها بود] گروهی از مردم را بر آن یافت که [از چاه به مواشی خود] آب می‌دادند و غیر از آنها دو زن را یافت که آن دو [گوسفندان خود را از آب] دور می‌کنند (مانع می‌شوند)، [موسی] گفت: کار (شأن) شما دو تا چیست [که گوسفندانتان را از آبشخور منع می‌کنید؟] آن دو [دختر] گفتند: [هنگام مزاحمت (ازدحام) مردم به گوسفندانمان] آب نمی‌دهیم تا آنکه چوپان‌ها [گلّه‌های خود را] برگردانند [و منتظر فضول (مازاد) آب هستیم که با آن سیراب کنیم و ما بر آب دادن (آب کشیدن) از چاه قدرت نداریم] و پدر ما پیرمرد و مسنّ (کهنسال) است [که خودش قدرت ندارد بر اینکه متولّی آب دادن شود]

و چون به آب مدین رسید گروهی از مردم را بر آن یافت که (از چاه به مواشی خود) آب می‌دادند و غیر از آنها دو زن را یافت که آن دو (گوسفندان خود را) دور می‌کنند، (موسی) گفت: کار شما دو تا چیست آن دو (دختر) گفتند: آب نمی‌دهیم تا آنکه چوپان‌ها (گلّه‌های خود را) برگردانند و پدر ما پیرمرد و مسنّ (کهنسال) است

و چون بر سر چاه آبی حوالی شهر مدین رسید آنجا جماعتی را دید که (حشم و گوسفندانشان را) سیراب می‌کردند و دو زن را یافت که دور از مردان در کناری به جمع آوری و منع اختلاط گوسفندانشان مشغول بودند. موسی گفت: شما اینجا چه می‌کنید و کار مهمتان چیست؟آن دو زن پاسخ دادند که ما گوسفندان خود را سیراب نمی‌کنیم تا مردان گوسفندانشان را سیراب کرده باز گردند و پدر ما شیخی سالخورده و فرتوت است (و مرد دیگری نداریم، ناچار ما را به شبانی گوسفندان فرستاده است).

لغات

(برای دیدن جزییات هر کلمه روی آن کلیک کنید)

وَلَمَّا
و هنگامی که
وَرَدَ
رسید
مَاءَ
آب
مَدْيَنَ
مدین
وَجَدَ
یافت
عَلَيْهِ
بر آن
أُمَّةً
گروهی
مِّنَ
از
النَّاسِ
مردم
يَسْقُونَ
آب می‌دهند
وَوَجَدَ
و یافت
مِن
در پشت سر آنها
دُونِهِمُ
در پشت سر آنها
امْرَأَتَيْنِ
دو زن
تَذُودَانِ
باز می‌دارند آن دو زن، دور می‌کنند آن دو زن
قَالَ
گفت
مَا
چیست
خَطْبُكُمَا
کارتان
قَالَتَا
گفتند آن دو زن
لَا
آب نمی‌دهیم(به گوسفندان خود)
نَسْقِي
آب نمی‌دهیم(به گوسفندان خود)
حَتَّى
تا این که
يُصْدِرَ
بیرون ببرد، برگرداند(گوسفندان را)
الرِّعَاءُ
چوپانان
وَأَبُونَا
و پدر ما
شَيْخٌ
پیرمرد
كَبِيرٌ
سالخورده