حزب شمارهٔ ۴۹


سورهٔ ۱۲- يوسف

٥٣ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّـوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ

و نفس خویش را تبرئه نمی‌‌کنم همانا نفس البتّه بسیار امر کننده به بدی است مگر آنکه پروردگارم [به آن] رحم کند همانا پروردگار من [بر امر کردن نفس به بدی] بسیار آمرزنده و [در نگهداشتن من از اتّباع از آن] مهربان است

- ترجمه سلطانی

و نفس خویش را تبرئه نمیکنم همانا نفس البتّه بسیار امر کننده به بدی است مگر آنکه پروردگارم رحم کند همانا پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است

- ترجمه راستین

و من (خودستایی نکرده و) نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرّا نمی‌دانم، زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و ناروا سخت وا می‌دارد جز آنکه خدای من رحم کند، که خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٤ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ

و ملک گفت او (یوسف) را نزد من آورید تا [با قرار دادن او از خواصّ خود] او را برای خودم برگزینم پس چون [ملک] با او (یوسف) کلام کرد [و او را صاحب رشد و کمال و کلام یافت و عفّتش و امانتش را سابقاً دانسته بود] گفت: همانا از امروز تو [برای رشدت و عقلت] نزد ما منزلت‌‌دار و [برای ظهور عفّتت و امانتت] امانت‌‌دار هستی

- ترجمه سلطانی

و ملک گفت او (یوسف) را نزد من آورید تا او را برای خودم برگزینم پس چون با او (یوسف) کلام کرد گفت: همانا از امروز تو نزد ما منزلت دار و امانت‌دار هستی

- ترجمه راستین

شاه گفت: او را نزد من آرید تا او را از خاصان خود گردانم. چون با او هرگونه سخن به میان آورد به او گفت: تو امروز نزد ما صاحب منزلت و امین هستی.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٥ قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ

[یوسف] گفت: مرا بر خزانه‌‌های [نقد و جنس این] سرزمین (مصر) بگمار همانا من [از خیانت بر آنچه که تحت ید من است] پاسدارنده‌‌ام [برای امانتداریم و حسن تدبیرم در حفظ کردن نه خودم خیانت می‌‌کنم و نه خیانت برای غیر من ممکن می‌‌شود] و [به کیفیّت تصرّف و حفظ از فساد و تلف شدن] دانا هستم

- ترجمه سلطانی

(یوسف) گفت: مرا بر خزانه‌های (این) سرزمین بگمار همانا من پاسدارنده و دانا هستم

- ترجمه راستین

(یوسف به شاه) گفت: در این صورت مرا به خزانه‌داری مملکت منصوب دار که من در حفظ دارایی و مصارف آن دانا و بصیرم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٦ وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ

و این‌‌چنین [یوسف را از زندان نجات دادیم و مثل آن تمکینى که متعاقب بلایای عدیده و متاعب کثیره است] به یوسف در [آن] سرزمین مکانت (منزلت) دادیم [و او را نبیّ قرار دادیم] که در آن هر جا که می‌‌خواست [برای تسلّط او بر جمیع آن] سکونت می‌‌گزید، کسی را که بخواهیم با رحمت خود نصیب می‌‌دهیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌‌کنیم

- ترجمه سلطانی

و این‌چنین به یوسف در (آن) سرزمین مکانت (منزلت) دادیم که در آن هر جا که می‌خواست سکونت می‌گزید، کسی را که بخواهیم با رحمت خود نصیب می‌دهیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کنیم

- ترجمه راستین

و این چنین ما یوسف را در زمین (مصر) بدین منزلت رسانیدیم که هر جا خواهد جای گزیند و فرمان براند، که هر کس را ما بخواهیم به لطف خاص خود مخصوص می‌گردانیم و اجر هیچ کس از نیکوکاران را (در دنیا) ضایع نمی‌گذاریم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٧ وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ

و البتّه اجر آخرت برای کسانی که ایمان آورده‌‌اند و تقوا پیشه کرده‌‌اند [از تمکین یوسف در زمین] بهتر است

- ترجمه سلطانی

و البتّه اجر آخرت برای کسانی که ایمان آورده‌اند و تقوا پیشه کرده‌اند بهتر است

- ترجمه راستین

و البته اجر عالم آخرت برای اهل ایمان و مردم پرهیزکار بسیار بهتر (از اجر و مقام دنیوی) است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٨ وَجَاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ

و [بعد از آنکه قحطی واقع شد و قحطی به کنعان نیز اصابت کرد] برادران یوسف [یعنی پسران یعقوب (ع) بجز بنیامین] آمدند [تا برای خانوادهٔ خود آذوقه فراهم کنند] و بر او داخل شدند پس [یوسف از روی فراست و برای عدم تغییر حالشان] آنها را شناخت و (حال آنکه) آنها او را [برای تغییر حال او به جهت سنّ و صورت و مرتبت و هیبت] نشناختند

- ترجمه سلطانی

و برادران یوسف آمدند و بر او داخل شدند پس (یوسف) آنها را شناخت و (حال آنکه) آنها او را نشناختند

- ترجمه راستین

و برادران یوسف (که در کنعان به قحطی مبتلا شدند چهل سال بعد از فروختن یوسف، به مصر) نزد وی آمدند در حالی که او برادران را شناخت ولی آنها وی را نشناختند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٩ وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنزِلِينَ

و چون [یوسف] آنها را به جهاز (رخت سفر، بار و بنه)شان مجهّز (آماده) کرد [یعنی آنچه که به خاطر آن آمده بودند و آنچه که در سفرشان به آن احتیاج داشتند را برای آنها تهیّه نمود] گفت: برادری که از پدرتان دارید را نزد من بیاورید آیا نمی‌‌بینید که من کیل (پیمانه) را وفا (به تمامی اداء) می‌‌کنم و من بهترین میزبانان هستم [برای آنچه که از حسن ضیافت من بر خود دیدید]

- ترجمه سلطانی

و چون آنها را به جهاز (رخت سفر، بار و بنه)شان مجهّز (آماده) کرد گفت: برادری که از پدرتان دارید را نزد من بیاورید آیا نمیبینید که من کیل (پیمانه) را وفا (تمام دادن) می‌کنم و من بهترین میزبانان هستم

- ترجمه راستین

(برادران از یوسف در مقابل متاعی که آورده بودند طعام خواستند) و یوسف چون بار غلّه آنها را بست گفت: می‌خواهم در سفر دیگر برادر پدری خود (بنیامین) را نزد من بیاورید، نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌دهم و بهترین میزبانم؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٠ فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلَا تَقْرَبُونِ

پس اگر او را نزد من نیاورید پس پیمانه‌‌ای نزد من ندارید و [با دخول در بلاد من] نزدیک من نشوید

- ترجمه سلطانی

پس اگر او را نزد من نیاورید پس پیمانه‌ای نزد من ندارید و نزدیک من نشوید

- ترجمه راستین

و اگر آن برادر را همران نیاورید نزد من پیمانه خواربار نخواهید داشت و نزدیک من نشوید.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦١ قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ

[برادران یوسف] گفتند: خواهیم کوشید تا او را از پدرش درخواست کنیم و همانا ما قطعاً انجام دهنده‌‌ایم

- ترجمه سلطانی

(برادران یوسف) گفتند: خواهیم کوشید تا او را از پدرش درخواست کنیم و همانا ما قطعاً انجام دهنده‌ایم

- ترجمه راستین

برادران گفتند: تا بتوانیم می‌کوشیم که پدرش را راضی کنیم و حتما چنین خواهیم کرد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٢ وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهـِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

و [یوسف] به غلامانش گفت: بضاعت آنها را در بارهایشان بگذارید تا وقتی که نزد اهل خود باز می‌‌گردند تا شاید آنها آن را بشناسند [و به رجوع رغبت نمایند و] تا شاید که آنها بازگردند

- ترجمه سلطانی

و (یوسف) به غلامانش گفت: بضاعت آنها را در بارهایشان بگذارید تا وقتی که نزد اهل خود باز می‌گردند شاید آنها آن را بشناسند تا شاید که آنها بازگردند

- ترجمه راستین

آن گاه یوسف به غلامانش گفت: متاع این کنعانیان را در میان بارهاشان بگذارید که چون نزد کسان خود رفته (و متاع خود را دیدند) آن را بازشناسند، شاید که (این احسان موجب شود) باز نزد من مراجعه کنند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٣ فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَاأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

و چون [برادران یوسف] نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدرِ ما، پیمانه را از ما منع کرد [دستور به منع آن داد اگر برادرمان (بنیامین) را نبریم] پس برادر ما (بنیامین) را با ما بفرست که [با رفع مانع] پیمانه بگیریم و البتّه ما قطعاً او را محافظت کننده‌‌ایم

- ترجمه سلطانی

و چون (برادران یوسف) نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدرِ ما، پیمانه از ما منع شده پس برادر ما را با ما بفرست که پیمانه بگیریم و البتّه ما قطعاً او را محافظت کننده‌ایم

- ترجمه راستین

چون برادران نزد پدر بازگشتند گفتند: ای پدر (با همه کرم و سخای خدیو مصر) غلّه (بسیار) به ما عطا نشد (و وعده داد که اگر برادر خود را همراه آورید به شما گندم فراوان خواهم داد) پس برادرمان را با ما فرست تا مقدار کافی غله تهیه کنیم و البته ما کاملا نگهبان او خواهیم بود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٤ قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ

[یعقوب] گفت: چطور شما را بر او ایمن بدانم همانطور که شما را بر برادرش (یوسف) قبلاً امین دانستم البتّه خداوند بهترین نگهدارنده است و او مهربان‌‌ترین مهربانان است [و بر حفظ او و رحمت او اعتماد می‌‌کنم نه بر قول شما در حقّ یوسف و برادرش]

- ترجمه سلطانی

(یعقوب) گفت: چطور شما را بر او ایمن بدانم همانطور که شما را بر برادرش قبلاً امین دانستم البتّه خداوند بهترین نگهدارنده است و او مهربان‌ترین مهربانان است

- ترجمه راستین

یعقوب گفت: آیا من همان قدر درباره این برادر به شما مطمئن و ایمن باشم که پیش از این درباره برادرش (یوسف) مطمئن بودم؟البته خدا بهترین نگهبان و مهربانترین مهربانان است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٥ وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَاأَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ

و چون [ظرف‌‌های] متاعشان را گشودند بضاعت خود را یافتند که به آنها بازگردانده شده بود، [به شادمانی] گفتند: ای پدرِ ما، ما چه می‌‌خواهیم؟ [یعنی احسانى زیادتر از آن نیست حیثی که از ما نیک پذیرائی کرد و به ما جای داد و بضاعت ما را در رحال (بار و بنه) ما قرار داده است] این بضاعت ما است که به ما بازگردانده شده، [برادرمان (بنیامین) را می‌‌بریم] و برای خانوادهٔ خود آذوقه می‌‌آوریم و از برادرمان نگهداری می‌‌کنیم و [با همراهی برادرمان] یک شتر به پیمانه می‌‌افزائیم، [یعقوب گفت:] آن [پیمانه] پیمانه‌‌ای ناچیز است [بر عاقل شایسته نیست که پسرش را برای مثل آن در معرض مخاوف (خوفگاه‌‌ها) قرار دهد]

- ترجمه سلطانی

و چون متاعشان را گشودند بضاعت خود را یافتند که به آنها بازگردانده شده بود، گفتند: ای پدرِ ما، ما چه می‌خواهیم؟ این بضاعت ما است که به ما بازگردانده شده، و برای خانوادهٔ خود آذوقه می‌آوریم و از برادرمان نگهداری می‌کنیم و یک شتر به پیمانه می‌افزائیم آن پیمانه‌ای ناچیز است

- ترجمه راستین

چون برادران بارها را گشوده و متاعشان را به خود رد شده یافتند گفتند: ای پدر، ما دیگر چه می‌خواهیم؟این سرمایه ماست که به ما بازگردانده شده (با همین مال التجاره باز به مصر می‌رویم) و غله برای اهل بیت خود تهیه کرده و برادر خود را هم در کمال مراقبت حفظ می‌کنیم و بار شتری بر این قوت کم که اکنون آورده‌ایم می‌افزاییم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٦ قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ

[یعقوب] گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنکه موثقی (پیمان استواری) از خداوند به من بدهید [و سوگند یاد کنید] که حتماً و حتماً او را نزد من می‌‌آورید مگر اینکه به شما احاطه شود [یعنی مگر اینکه منع شوید و مغلوب شوید به حیثی که قادر نشوید یا جمیعاً هلاک شوید و از شما احدی باقی نماند] پس چون موثق (پیمان استوار) خود را به او دادند [یعقوب] گفت: خداوند بر آنچه که می‌‌گوییم وکیل است

- ترجمه سلطانی

(یعقوب) گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنکه موثقی (پیمان استواری) از خداوند به من بدهید که حتماً و حتماً او را نزد من می‌آورید مگر اینکه به شما احاطه شود پس چون موثق (پیمان استوار) خود را به او دادند (یعقوب) گفت: خداوند بر آنچه که می‌گوییم وکیل است

- ترجمه راستین

یعقوب گفت: تا شما برای من به خدا عهد و قسم یاد مکنید که او را برگردانید مگر آنکه (به قهر خدا) گرفتار و هلاک شوید من هرگز او را همراه شما نخواهم فرستاد. پس چون برادران عهد و قسم به خدا یاد کردند یعقوب گفت: خدا بر قول ما وکیل و گواه است (و او را فرستاد).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٧ وَقَالَ يَابَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ

و [یعقوب چون دانست که مَلک و اعوانش آنها را شناخته‌‌اند و می‌‌دانند که آنها پسران یک پدر هستند عین (چشم زخم زدن، جاسوسی کردن) را بر آنها خوف داشت پس بحسب بشریّت آنها را دربارهٔ عین به تدبیر کردن برای آن توصیّه کرد و] گفت ای پسران من از درب واحد داخل مشوید و از دروازه‌‌های متفرّق داخل شوید و شما را در برابر خداوند از چیزی بی‌‌نیاز نمی‌‌کنم که حکم جز برای خداوند نیست، بر او توکّل می‌‌کنم و توکّل کنندگان باید بر او توکّل کنند

- ترجمه سلطانی

و (یعقوب) گفت ای پسران من از درب واحد داخل مشوید و از دروازه‌های متفرّق داخل شوید و شما را در برابر خداوند از چیزی بی‌نیاز نمیکنم که حکم جز برای خداوند نیست، بر او توکّل می‌کنم و توکّل کنندگان باید بر او توکّل کنند

- ترجمه راستین

و گفت: ای پسران من (سفارش می‌کنم که چون به مصر برسید) همه از یک در وارد نشوید بلکه از درهای مختلف درآیید و (بدانید که) من در برابر (قضا و قدر) خدا هیچ سودی به حال شما نخواهم داشت، که فرمانروایی عالم جز خدا را نیست، بر او توکل کردم و باید همه صاحبان مقام توکل هم بر او اعتماد کنند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٨ وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّـمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و چون از حیثی که پدرشان به آنها امر کرد [از ابواب متفرقه] داخل شدند [پدرشان یا تدبیر او یا دخول آنها بحسب تدبیر او نبود] که آنها از چیزی در برابر [تقدیر] خداوند بی نیاز کند جز [اینکه] حاجتی (خواسته‌‌ای) در نفس یعقوب [بود و آن توسّل به تدبیر کردن با توکلّ کردن بر خداوند با علم به عدم اغناء تدبیر در برابر تقدیر است] که آن را بجا آورد برای آنچه که به او تعلیم دادیم و اینکه او البتّه دارای علم است [به اینکه تدبیر از تقدیر بی‌‌نیاز نمی‌‌کند] و لکن بیشتر مردم نمی‌‌دانند [که حذر (دوری کردن) از قدر (حکم خداوند) بی‌‌نیاز نمی‌‌کند]

- ترجمه سلطانی

و چون از حیثی که پدرشان به آنها امر کرد داخل شدند آنها را در برابر خداوند از چیزی بی نیاز نمی‌کرد جز حاجتی (خواسته‌ای) در نفس یعقوب که آن را بجا آورد و اینکه او البتّه دارای علم است برای آنچه که به او تعلیم دادیم و لکن بیشتر مردم نمی‌دانند

- ترجمه راستین

چون آنها به ملک مصر به طریقی که پدر دستور داده بود وارد شدند البته این کار هیچ سودی برایشان در برابر (قضا و قدر) خدا نداشت جز آنکه در دل یعقوب غرضی بود که (از چشم بد گزندی نبینند) ادا نمود، و او بسیار دانشمند بود، زیرا ما او را (به وحی خود) علم آموختیم و لیکن اکثر مردم نمی‌دانند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٦٩ وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

و چون بر یوسف وارد شدند برادرش (بنیامین) را نزد خود جای داد، [یوسف به بنیامین] گفت: همانا من برادر تو هستم، پس به آنچه [از اسائت (بدی) به من و به تو] که عمل می‌‌کردند اندوه مدار [زیرا آن به عنوان سبب برای رفعت ما و موجبی برای سلطنت ما گشت، و خداوند بین ما و پدرمان و برادرانمان را در نیکوترین حال جمع می‌‌نماید]

- ترجمه سلطانی

و چون بر یوسف وارد شدند برادرش را نزد خود جای داد گفت: همانا من برادر تو هستم، پس به آنچه که عمل می‌کردند اندوه مدار

- ترجمه راستین

و چون برادران بر یوسف وارد شدند او برادر خود را در کنار خویش جای داد و به او اظهار داشت که همانا من برادر توام و دیگر بر آنچه برادران (بر یوسف) می‌کردند محزون مباش.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٠ فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ

پس چون جهازشان را برای آنها تجهیز کرد فنجانی (مشربه‌‌ای که اطعمه با آن اندازه‌‌گیری می‌‌شود) را در بار بردارش (بنیامین) قرار داد سپس اعلان کننده [از قِبَل سلطان] اعلان کرد که ای کاروان شما حتماً سارقید

- ترجمه سلطانی

پس چون جهازشان را برای آنها تجهیز کرد فنجانی (مشربه‌ای) را در بار بردارش قرار داد سپس اعلان کننده اعلان کرد که ای کاروان شما حتماً سارقید

- ترجمه راستین

چون بار آن قافله را مهیا ساخت جام (زرین شاه) را در رحل برادر نهاد و آن‌گاه از غلامان منادیی ندا کرد که ای اهل قافله، شما بی‌شک دزدید.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧١ قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ

و (در حالی که) بر آنها رو کرده بودند [برادران] گفتند چه گم کرده‌‌اید؟

- ترجمه سلطانی

و (در حالی که) بر آنها رو کرده بودند (برادران) گفتند چه گم کرده‌اید؟

- ترجمه راستین

آنها رو به غلامان کرده گفتند که مگر چه چیز از شما مفقود شده است؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٢ قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِـمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ

گفتند: جام پادشاه را گم کرده‌‌ایم و کسی که آن را بیاورد بار شتری [پاداش] دارد و من ضامن او هستم

- ترجمه سلطانی

گفتند: جام پادشاه را گم کرده‌ایم و کسی که آن را بیاورد بار شتری (پاداش) دارد و من ضامن او هستم

- ترجمه راستین

غلامان گفتند: جام شاه ناپیداست و من (که رئیس انبارم) یک بار شتر طعام ضمانت کنم بر آن کس که جام را پیدا کرده بیاورد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٣ قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ

گفتند: سوگند خدای را که همانا دانسته‌‌اید که ما نیامده‌‌ایم تا در این سرزمین فساد کنیم و ما دزد نمی‌‌باشیم

- ترجمه سلطانی

گفتند: سوگند خدای را که همانا دانسته‌اید که ما نیامده‌ایم تا در این سرزمین فساد کنیم و ما دزد نمی‌باشیم

- ترجمه راستین

برادران گفتند: به خدا سوگند که شما به خوبی حال ما را دانسته و شناخته‌اید که برای فساد در این سرزمین نیامده و دزد نبوده‌ایم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٤ قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِينَ

گفتند: پس جزای آن (سارق یا سرقت) چیست اگر دروغگو بودید

- ترجمه سلطانی

گفتند: پس جزای آن چیست اگر دروغگو بودید

- ترجمه راستین

غلامان گفتند: اگر کشف شد که دروغ می‌گویید کیفر آن چیست؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٥ قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِـمِينَ

[برادران] گفتند جزای آن، خود کسی است که در بارش پیدا شود و او [خود] جزای آن است این‌‌چنین به ستمکاران جزاء می‌‌دهیم

- ترجمه سلطانی

(برادران) گفتند جزای آن، خود کسی است که در بارش پیدا شود و او (خود) جزای آن است این‌چنین به ستمکاران جزاء می‌دهیم

- ترجمه راستین

گفتند: جزاء آن کس که این جام در رحل او یافت شود آن است که هم او را به بندگی برگیرند، که ما (دزدان و) ستمکاران را چنین به کیفر می‌رسانیم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٦ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ

پس قبل از کوله‌‌بار برادرش، در کوله‌‌بارهای آنها شروع [به تجسس] کرد [تا مبادا شکّ برند که آن از فعل آنها بوده] سپس آن را از کوله‌‌بار برادرش استخراج کرد، این‌‌چنین [کیدی] برای یوسف کید کردیم، در دین (در روش او و آداب سیاست) ملک نبود تا برادرش را بگیرد مگر آنکه خداوند می‌‌خواست، درجات کسی را که بخواهیم بالا می‌‌بریم و فوق هر دارندهٔ علمی، بسیار دانائی هست [الی علیمى که علیمى فوق او نیست]

- ترجمه سلطانی

پس قبل از کوله‌بار برادرش، در کوله‌بارهای آنها شروع (به تجسس) کرد سپس آن را از کوله‌بار برادرش استخراج کرد، این‌چنین برای یوسف کید کردیم، در دین ملک نبود تا برادرش را بگیرد مگر آنکه خداوند می‌خواست، درجات کسی را که بخواهیم بالا می‌بریم و فوق هر دارندهٔ علمی، بسیار دانائی هست

- ترجمه راستین

پس (یوسف یا مأمور او) شروع در تحقیق از بارهای ایشان پیش از بار برادر کرد، آخر آن مشربه را از بار برادر خود (بنیامین) بیرون آورد. این تدبیر را ما به یوسف آموختیم، که در آیین ملک این نبود که بتوان آن برادر را به گرو بگیرد، جز آنکه خدا بخواهد (و دستوری از طریق وحی به یوسف بیاموزد. و ما که خدای جهانیم) هر کس را بخواهیم به مراتب بلند می‌رسانیم و (تا مردم بدانند که) فوق هر دانشمندی دانشمندتری وجود دارد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٧ قَالُوا إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ

[برادران از شدّت حزن خود و غیظشان] گفتند اگر دزدی می‌‌کند پس همانا برادری داشت که او [نیز] قبلاً دزدی کرده بود پس یوسف آن را در خودش پنهان داشت و آن را برای آنها آشکار نکرد، [در نفس خود] گفت: از جهت [مرتبت و] منزلت شما بدتر هستید و خداوند به آنچه [از نسبت دادن سرقت به یوسف (ع)] که توصیف می‌‌کنید داناتر است

- ترجمه سلطانی

(برادران) گفتند اگر دزدی میکند پس همانا برادری داشت که او (نیز) قبلاً دزدی کرده بود پس یوسف آن را در خودش پنهان داشت و آن را برای آنها آشکار نکرد، گفت: از جهت منزلت شما بدتر هستید و خداوند داناتر است به آنچه که توصیف می‌کنید

- ترجمه راستین

برادران گفتند که اگر این دزدی کند (بعید نیست که) برادرش (یوسف) نیز از این پیش دزدی کرد. یوسف باز قضیه را در دل پنهان کرد و به آنها اظهار نکرد (و در دل) گفت: شما بسیار مردم بدتری هستید و خدا به حقیقت آنچه نسبت می‌دهید آگاه‌تر است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٨ قَالُوا يَاأَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

[برادران چون حال پدرشان و حزن او و عهد مؤکّدشان با سوگند در برگرداندن بنیامین را به یاد آوردند منقبض (پریشان حال) شدند و به یوسف التجاء نمودند و بر سبیل تضرّع و استکانت (درماندگی)] گفتند: ای عزیز همانا او پدری پیر و مسنّ دارد [یعنی او در منزلتی است که مستلزم مراعات است] پس یکی از ما را به جای او بگیر که ما تو را از نیکوکاران می‌‌بینیم

- ترجمه سلطانی

(برادران) گفتند: ای عزیز همانا او پدری پیر و مسنّ دارد پس یکی از ما را به جای او بگیر که ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم

- ترجمه راستین

برادران گفتند: ای عزیز مصر، او را پدر پیری است (که به او علاقه شدیدی دارد، لطفی کن و) یکی از ما را به جای او نگاه دار، که تو به چشم دل ما از نیکان عالمی.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٧٩ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِـمُونَ

[یوسف] گفت به خداوند پناه می‌‌برم که جز آن کسی که متاعمان را نزد او یافته‌‌ایم بگیریم که آنوقت البتّه ما [در گرفتن کسی که خداوند در گرفتن او به من اذن نداده یا در گرفتن کسی که متاع خود را نزد او نیافته‌‌ایم] ستمکاریم

- ترجمه سلطانی

(یوسف) گفت به خداوند پناه می‌برم که جز آن کسی که متاعمان را نزد او یافته‌ایم بگیریم که آنوقت البتّه ما ستمکاریم

- ترجمه راستین

یوسف گفت: معاذ اللّه که ما جز آن که متاع خود را نزد او یافته‌ایم دیگری را بگیریم، که اگر چنین کنیم بسیار مردم ستمکاری هستیم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٠ فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ

پس چون [بعد از التجاء و مسئلت و عدم اجابت] از او مأیوس شدند خلاص (جدا) شدند بزرگشان نجوا کنان گفت: آیا نمی‌‌دانید که پدرتان [با استشهاد خداوند در وقت عهد کردن] از شما وثیقه‌‌ای از خداوند اخذ کرد و قبلاً دربارهٔ یوسف افراط نکردید؟ پس هرگز این سرزمین (مصر) را ترک نخواهم کرد تا آنکه پدرم به من اجازه دهد یا خداوند [با استخلاص برادرم یا با فرجی بر من به هر نحوی که بخواهد] بر من حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است

- ترجمه سلطانی

پس چون از او مأیوس شدند خلاص (جدا) شدند بزرگشان نجوا کنان گفت: آیا نمی‌دانید که پدرتان از شما وثیقه‌ای از خداوند اخذ کرد و قبلاً دربارهٔ یوسف افراط نکردید؟ پس هرگز این سرزمین را ترک نخواهم کرد تا آنکه پدرم به من اجازه دهد یا خداوند بر من حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است

- ترجمه راستین

چون برادران از او مأیوس شدند با خود خلوت کرده و در سخن، سرّ خود به میان آوردند، برادر بزرگ گفت: آیا نه این است که پدر از شما عهد و سوگند به نام خدا گرفته است و از این پیش هم درباره یوسف مقصر بودید؟ (ما دیگر با چه آبرو نزد پدر رویم؟) من که هرگز از این سرزمین برنخیزم تا پدرم اجازه دهد یا خدای عالم حکمی درباره من فرماید، که او بهترین حکمفرمایان است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨١ ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَاأَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ

نزد پدرتان بازگردید و بگویید ای پدرِ ما [بنابر آنچه که ما مشاهده کردیم] همانا پسر تو سرقت کرد و شهادت ندادیم مگر به آنچه که دانستیم [حیثی که استخراج جام از رحل او را دیدیم] و ما بر غیب نگهبان نمی‌‌باشیم [که باطن امرش و اینکه او سرقت کرده یا بدون جرم به او نسبت دزدی داده شده را بدانیم]

- ترجمه سلطانی

نزد پدرتان بازگردید و بگویید ای پدرِ ما همانا پسر تو سرقت کرد و شهادت ندادیم مگر به آنچه که دانستیم و ما بر غیب نگهبان نمی‌باشیم

- ترجمه راستین

شما نزد پدر باز شوید و بگویید که فرزندت (بنیامین در مصر) سرقت کرد (و بدین جرم گرفتار شد) و ما جز بر آنچه دانستیم گواهی ندادیم و (لیکن حقیقت امر هر چه بود) ما حافظ اسرار غیب نبودیم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٢ وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ

و از [مردمِ] قریه‌‌ای که ما در آن بودیم و از کاروانی که در میان آن آمدیم سؤال کن و همانا ما البتّه راستگوییم

- ترجمه سلطانی

و از (مردم) قریه‌ای که ما در آن بودیم و از کاروانی که در میان آن آمدیم سؤال کن و همانا ما البتّه راستگوییم

- ترجمه راستین

و از مردم آن شهر و از آن قافله که ما با آن آمدیم حقیقت را جویا شو تا صدق دعوی ما کاملا بر تو معلوم گردد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٣ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

[یعقوب] گفت: بلکه انفس شما امر را برای شما آراسته است پس [بر من] صبری زیبا [بباید] چه بسا خداوند که [هر سهٔ] آنها را جمیعاً نزد من بیاورد همانا او [به عواقب امور] دانا و حکیم است [که در فعال (کارها) خویش آنچه که حکمتش آن را اقتضاء می‌‌کند انجام می‌‌دهد]

- ترجمه سلطانی

(یعقوب) گفت: بلکه انفس شما امر را برای شما آراسته است پس (بر من) صبری زیبا (بباید) چه بسا خداوند که آنها را جمیعاً نزد من بیاورد همانا او دانا و حکیم است

- ترجمه راستین

(آنها نزد پدر آمده و قضیه را اظهار داشتند) یعقوب گفت (این قضیه هم مانند یوسف و گرگ حقیقت ندارد) بلکه چیزی از اوهام عالم نفس بر شما جلوه نموده، پس من باز هم راه صبر نیکو پیش گیرم، که امید است خدا همه ایشان را به من باز رساند، که او خدایی دانا و درستکار است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٤ وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ

و [برای غایت حزن رغبت در خلوت کردن و عزلت کرد و] از آنان روی گردانْد و گفت: ای افسوس بر یوسف، و دو چشم او از اندوه سفید (نابینا) شد و (در حالی که) او بسیار فرو برندهٔ [خشم] بود

- ترجمه سلطانی

و از آنان روی گردانْد و گفت: ای افسوس بر یوسف، و دو چشم او از اندوه سفید شد پس (در حالی که) او بسیار فرو برندهٔ (خشم) بود

- ترجمه راستین

آن گاه یعقوب (از شدت حزن) روی از آنها بگردانید و گفت: وا اسفا بر فراق یوسف!و از گریه غم چشمانش سفید شد و سوز هجران و داغ دل بنهفت.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٥ قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ

[بعد از آنکه دیدند که بعد از مدّتی طولانی و کثرت بلایا، او همچنان یوسف (ع) را ذکر (یاد) می‌‌کند] گفتند: تو را به خداوند سوگند [دیگر] ادامه مده که یوسف را یاد کنی تا آنکه بیمار شوی یا از هلاک شوندگان شوی

- ترجمه سلطانی

گفتند تو را به خداوند سوگند (دیگر) ادامه مده که یوسف را یاد کنی تا آنکه بیمار شوی یا از هلاک شوندگان شوی

- ترجمه راستین

فرزندانش (به ملامت) گفتند: به خدا سوگند که تو آن قدر دائم یوسف یوسف کنی تا از غصه فراقش مریض شوی و یا خود را به دست هلاک سپاری.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٦ قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

[یعقوب] گفت: جز این نیست که گرفتاری‌‌ام (بلایم) و اندوه خود را نزد خداوند شکایت می‌‌برم [نه نزد شما] و از [قِبَل] خداوند [با وحی کردن او به من به حیات داشتن یوسف و وصال او برای خود، یا از رحمت او و اینکه او مبتلا نمی‌‌کند مگر آنکه بعد از آن فرجی می‌‌آورد] می‌‌دانم آنچه را که شما نمی‌‌دانید

- ترجمه سلطانی

(یعقوب) گفت: جز این نیست که گرفتاری‌ام و اندوه خود را نزد خداوند شکایت می‌برم و از خداوند می‌دانم آنچه را که شما نمی‌دانید

- ترجمه راستین

یعقوب گفت: من با خدا غم و درد دل خود گویم و از (لطف بی‌حساب) خدا چیزی دانم که شما نمی‌دانید.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٧ يَابَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ

ای فرزندان من بروید و یوسف و برادرش را جستجو کنید و از روح خداوند (فرج او) ناامید مشوید که جز مردمان کافر از روح خداوند نومید نمی‌‌شوند

- ترجمه سلطانی

ای فرزندان من بروید و یوسف و برادرش را جستجو کنید و از روح خداوند ناامید مشوید که جز مردمان کافر از روح خداوند نومید نمیشوند

- ترجمه راستین

ای فرزندان من، بروید (به ملک مصر) و از حال یوسف و برادرش تحقیق کرده و جویا شوید و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچ کس از رحمت خدا نومید نیست.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٨ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَاأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ

پس [در طلب برادرانشان به سوی مصر خارج شدند و] چون بر او (یوسف) داخل شدند گفتند: ای عزیز به ما و خانوادهٔ ما زیان [مجعت (قحطی، گرسنگی)] رسیده و سرمایه‌‌ای اندک (بی ارزش بدون قیمت بالا) آورده‌‌ایم پس [همانطور که سابقاً بر ما به تمام دادی] پیمانه را بر ما وفا کن (تمام بده) و به ما [بدون بهائی یا به برادر ما بنیامین] تصدّق (احسان) نما همانا خداوند به صدقه دهندگان پاداش می‌‌دهد

- ترجمه سلطانی

پس چون بر او داخل شدند گفتند: ای عزیز به ما و خانوادهٔ ما زیان رسیده و سرمایه‌ای اندک آورده‌ایم پس پیمانه را بر ما وفا کن (تمام ده) و به ما تصدّق (احسان) نما همانا خداوند به صدقه دهندگان پاداش می‌دهد

- ترجمه راستین

برادران (به امر پدر باز به مصر نزد یوسف آمده) چون بر او وارد شدند گفتند: ای عزیز مصر، ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بی‌قدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن، که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش می‌دهد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٨٩ قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ

[یوسف] گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ آنوقت که شما نادان بودید

- ترجمه سلطانی

(یوسف) گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ آنوقت که شما نادان بودید

- ترجمه راستین

گفت: شما برادران یوسف در دوران جهل و نادانی فهمیدید که با یوسف و برادرش چه کردید؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٠ قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ

[برادران از مکالمهٔ او دانستند که او یوسف (ع) است] گفتند: آیا تو واقعاً خود یوسف هستی؟ گفت: من یوسف هستم و این برادرم است، خداوند [با رفع (بالا بردن) منزلت ما و اعطاء ملک و سلطنت به ما] بر ما منّت نهاده است زیرا کسی که [از خداوند در مخالفت کردن با رضای او] پروا کند و [بر بلاء و طاعات و از معاصی] صبر کند پس همانا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌‌سازد

- ترجمه سلطانی

(برادران) گفتند آیا تو واقعاً خود یوسف هستی؟ گفت: من یوسف هستم و این برادرم است، خداوند بر ما منّت نهاده است زیرا کسی که پروا کند و صبر کند پس همانا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌سازد

- ترجمه راستین

آنان گفتند: آیا تو همان یوسف هستی؟پاسخ داد که آری من همان یوسفم و این برادر من (بنیامین) است، خدا بر ما منّت نهاد (و ما را به دیدار هم پس از چهل سال رسانید) که البته هر کس تقوا و صبر پیشه کند خدا اجر نیکوکاران را ضایع نگذارد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩١ قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ

[برادران] گفتند: خدای را سوگند که همانا خداوند تو را بر ما برگزیده و اگرچه البتّه ما خطاکار بودیم

- ترجمه سلطانی

(برادران) گفتند: خدای را سوگند که همانا خداوند تو را بر ما برگزیده و اگرچه البتّه ما خطاءکار بودیم

- ترجمه راستین

برادران گفتند: به خدا که خدا تو را بر ما (به ملک و عزت و عقل و حسن و کمال) برگزید و ما (در حق تو) مقصر و خطاکار بودیم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٢ قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ

[یوسف] گفت: امروز توبیخی بر شما نیست [و از عتاب من مهراسید] خداوند بر شما می‌‌آمرزد [و از عقوبت او نهراسید] و او رحم کننده‌‌ترین رحم کنندگان است

- ترجمه سلطانی

(یوسف) گفت: امروز توبیخی بر شما نیست خداوند بر شما می‌آمرزد و او رحم کننده‌ترین رحم کنندگان است

- ترجمه راستین

یوسف گفت: امروز هیچ خجل و متأثر نباشید، که خدا گناه شما ببخشد و او مهربان‌ترین مهربانان است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٣ اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ

این پیراهن مرا [که با اشک‌‌هایش خیس کرده بود را] ببرید و آن را بر وجه (روی، صورت) پدرم بیفکنید که بینا شود و اهلتان (خانواده‌‌تان) را همگی نزد من بیاورید

- ترجمه سلطانی

این پیراهن مرا ببرید و آن را بر وجه (روی، صورت) پدرم بیفکنید که بینا شود و اهل (خانواده)تان را همگی نزد من بیاورید

- ترجمه راستین

اکنون این پیراهن مرا نزد پدرم (یعقوب) برده و به روی او افکنید تا دیدگانش باز بینا شود آن‌گاه (او و) همه اهل بیت و خویشان خود را (از کنعان به مصر) نزد من آرید.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٤ وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَـوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ

و چون کاروان [برادران یوسف (ع) که پیراهن در آن بود از مصر] فاصله گرفت پدرشان (یعقوب) [به کسانی که نزد او حاضر بودند] گفت: اگر مرا خرفت ندانید همانا من البتّه بوی یوسف را درمی‌‌یابم

- ترجمه سلطانی

و چون کاروان فاصله گرفت پدرشان گفت اگر مرا خرفت ندانید همانا من البتّه بوی یوسف را درمی‌یابم

- ترجمه راستین

و چون کاروان از مصر بیرون آمد یعقوب گفت: اگر مرا تخطئه نکنید من بوی یوسف را می‌شنوم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٥ قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ

گفتند: سوگند خدای را که البتّه در گمراهی قدیمیت هستی

- ترجمه سلطانی

گفتند: سوگند خدای را که البتّه در گمراهی قدیمیت هستی

- ترجمه راستین

شنوندگان گفتند: قسم به خدا که تو از قدیم الایام تا کنون (از شوق یوسف) حواست پریشان و عقلت مشوّش است (که هنوز بوی یوسف می‌شنوی).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٦ فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

پس چون بشیر آمد آن (پیرآهن) را بر روی (صورت) او افکند و بینایی [برای انتعاش (بلند شدن، بهبود) شوق و حرارت غریزی] برگشت، [یعقوب (ع)] گفت: آیا به شما نگفتم [که یوسف زنده است و همانا او را ملاقات می‌‌کنم] من از خداوند آنچه را که شما نمی‌‌دانید می‌‌دانم

- ترجمه سلطانی

پس چون بشیر آمد آن را بر روی (صورت) او افکند و بینایی برگشت گفت: آیا به شما نگفتم من از خداوند آنچه را که شما نمی‌دانید می‌دانم

- ترجمه راستین

پس از آنکه بشیر آمد (و بشارت یوسف آورد) پیراهن او را به رخسارش افکند و دیده انتظارش (به وصل) روشن شد، گفت: به شما نگفتم که از (لطف) خدا به چیزی آگاهم که شما آگه نیستید؟!

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٧ قَالُوا يَاأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

[برادران] گفتند: ای پدرِ ما، برای ما، از گناهان ما استغفار (طلب آمرزش) کن که همانا ما خطاکار بوده‌‌ایم

- ترجمه سلطانی

(برادران) گفتند: ای پدرِ ما، برای ما، از گناهان ما استغفار (طلب آمرزش) کن که همانا ما خطاءکار بوده‌ایم

- ترجمه راستین

در آن حال برادران یوسف عرضه داشتند: ای پدر بر تقصیراتمان از خدا آمرزش طلب که ما خطای بزرگ مرتکب شده‌ایم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٨ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

[یعقوب] گفت: بزودی از پروردگارم برای شما استغفار خواهم کرد همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است

- ترجمه سلطانی

(یعقوب) گفت: بزودی از پروردگارم برای شما استغفار (طلب آمرزش) خواهم کرد همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است

- ترجمه راستین

پدر گفت: به زودی از درگاه خدا برای شما آمرزش می‌طلبم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٩٩ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ

پس چون بر یوسف داخل شدند پدر (یعقوب) و مادرش (راحیل) را نزد خود جای داد و گفت: داخل مصر شوید که ان شاء الله در امن هستید

- ترجمه سلطانی

پس چون بر یوسف داخل شدند پدر و مادرش را نزد خود جای داد و گفت: داخل مصر شوید که ان شاء الله در امن هستید

- ترجمه راستین

پس چون بر یوسف وارد شدند، یوسف پدر و مادر خود را در آغوش آورد و (از آنجا که به استقبالشان آمده بود) گفت: به شهر مصر در آیید که ان شاء اللّه ایمن خواهید بود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٠٠ وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَاأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّـمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

و پدر و مادرش را بر تخت بالا نشاند و بر او به سجده افتادند و گفت: ای پدر این تأویل رؤیای پیشین من است که پروردگارم آن را محقّق کرد و به من احسان کرد، آنوقت که مرا از زندان خارج نمود و شما را از صحرا آورد بعد از آنکه شیطان بین من و برادرانم تباهی انداخت (وسوسه کرد و افساد نمود) همانا پروردگار من به آنچه که می‌‌خواهد لطیف (باریک بین) است همانا او دانا و حکیم (کامل در عمل) است

- ترجمه سلطانی

و پدر و مادرش را بر تخت بالا نشاند و بر او به سجده افتادند و گفت: ای پدر این تأویل رؤیای پیشین من است که پروردگارم آن را محقّق کرد و به من احسان کرد، آنوقت که مرا از زندان خارج نمود و شما را از صحرا آورد بعد از آنکه شیطان بین من و برادرانم تباهی انداخت همانا پروردگار من به آنچه که می‌خواهد لطیف (باریک بین) است همانا او دانا و حکیم است

- ترجمه راستین

و پدر و مادر را بر تخت بنشاند و آنها همگی پیش او (به شکرانه دیدار او، خدا را) سجده کردند، و یوسف در آن حال گفت: ای پدر، این بود تعبیر خوابی که از این پیش دیدم، که خدای من آن خواب را واقع و محقق گردانید و درباره من احسان فراوان فرمود که مرا از تاریکی زندان نجات داد و شما را از بیابان دور به اینجا آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد کرد، که خدای من لطف و کرمش به آنچه مشیّتش تعلق گیرد شامل شود و هم او دانا و محکم کار است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای