حزب شمارهٔ ۷۸


سورهٔ ۲۸- القصص

١٢ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ

و از قبل [در آن سه روز قبل از آمدن خواهرش] شیر دهندگان را بر او (موسی) ممنوع کرده بودیم [و فرعون با غمی شدید بر آن غم می‌‌خورد] پس [خواهرش] گفت: آیا شما را به اهل خانه‌‌ای که او را برای شما سرپرستی کنند راهنمایی کنم؟ و (در حالی که) آنها خیرخواه او هستند [گفتند: بلی؛ پس مادرش را آورد و چون مادرش او را در آغوش خود گرفت و پستانش را به دهان او گذاشت گرفت و نوشید، و فرعون و اهلش خوشحال شدند و مادر او را گرامی داشتند و فرعون به او گفت: او را برای ما تربیت کن که ما برای تو قطعاً کارها خواهیم کرد]

- ترجمه سلطانی

و از قبل شیر دهندگان را بر او ممنوع کرده بودیم پس گفت: آیا شما را به اهل خانه‌ای که او را برای شما سرپرستی کنند راهنمایی کنم؟ و (در حالی که) آنها خیرخواه او هستند

- ترجمه راستین

و ما پیش از آن، شیر هر دایه‌ای را بر او حرام کردیم، و خواهر موسی گفت: آیا مایلید که من شما را بر خانواده‌ای که دایه و پرستار این طفل شوند و در کمال محبت و مهربانی تربیت کنند رهنمایی کنم؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٣ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ

پس او را نزد مادرش برگرداندیم تا چشمش روشن شود و اندوه مخورد و تا بداند که وعدهٔ خداوند [به ردّ (بازگرداندن) موسی به او] حقّ است و لکن بیشتر آنان نمی‌‌دانند [که وعدۀ خداوند حقّ است]

- ترجمه سلطانی

پس او را نزد مادرش برگرداندیم تا چشمش روشن شود و اندوه مخورد و تا بداند که وعدهٔ خداوند حقّ است و لکن بیشتر آنان نمی‌دانند

- ترجمه راستین

و بدین وسیله ما موسی را به مادرش برگردانیدیم تا دیده‌اش روشن شود و حزن و اندوهش به کلی برطرف گردد و نیز به طور یقین بداند که وعده خدا حق است، لیکن اکثر آنان از این حقیقت آگاه نیستند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٤ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ

و چون او بالغ اشدّ و استوار شد به او حکمت [دقّت در عمل به حیثی که امثال او از مثل عمل او عاجز شوند] و علمی [عظیم] دادیم و این‌‌چنین به نیکوکاران جزاء می‌‌دهیم

- ترجمه سلطانی

و چون او بالغ اشدّ و استوار شد به او حکمت و علم (ی عظیم) دادیم و این‌چنین به نیکوکاران جزاء می‌دهیم

- ترجمه راستین

و چون موسی به سن عقل و رشد رسید و حد کمال یافت ما به او حکم نبوت و مقام علم عطا کردیم و چنین پاداش به مردم نیکوکار می‌دهیم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٥ وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ

و در حین غفلت از اهل آنجا به شهر داخل شد و دو مرد، یکی از پیروانش و یکی از دشمنانش را در آنجا یافت که با هم زد و خورد (خصومت) می‌‌کنند پس کسی که از پیروان او بود از او علی (بر زیان) کسی که از دشمنان او بود یاری خواست پس موسی به او مشتی زد و او را از پای درآورد (کُشت)، [موسی] گفت: این [با هم جنگیدن یا تعجیل در قتل او یا این کافر] از عمل شیطان است همانا او [برای بنی آدم] دشمن گمراه کنندهٔ واضحی است

- ترجمه سلطانی

و در حین غفلت از اهل آنجا به شهر داخل شد و دو مرد، یکی از پیروانش و یکی از دشمنانش را در آنجا یافت که با هم زد و خورد میکنند پس کسی که از پیروان او بود از او علی (بر زیان) کسی که از دشمنان او بود یاری خواست پس موسی به او مشتی زد و او را از پای درآورد، (موسی) گفت: این از عمل شیطان است همانا او دشمن گمراه کنندهٔ واضحی است

- ترجمه راستین

و موسی (روزی) بی‌خبر اهل مصر به شهر در آمد، آنجا دید که دو مرد با هم به قتال مشغولند، این یک از شیعیان وی (یعنی از بنی اسرائیل) بود و آن یک از دشمنان (یعنی از فرعونیان) بود، در آن حال آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری بر علیه آن دشمن خواست، موسی مشتی سخت بر آن دشمن زد، قضا را بدان ضربت او را کشت. موسی گفت: این کار از فریب و وسوسه شیطان بود (تا این کافر ظالم را با مؤمنی به قتال برانگیخت و عاقبت به هلاکت رسید) که دشمنی شدید شیطان و گمراه ساختن آدمیان به سختی آشکار است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٦ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

[موسی] گفت: پروردگارا همانا من به خودم ستم کرده‌‌ام پس بر من بیامرز پس بر او آمرزید همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است

- ترجمه سلطانی

(موسی) گفت: پروردگارا همانا من به خودم ستم کرده‌ام پس بر من بیامرز پس بر او آمرزید همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است

- ترجمه راستین

(آن‌گاه موسی) گفت: ای خدا، من بر خویش ستم کردم (که به این عمل خود را به فتنه فرعونیان انداختم) تو از من در گذر، خدا هم از او در گذشت که اوست بسیار آمرزنده و مهربان.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٧ قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ

[موسی] گفت: پروردگارا به آنچه که به من انعام کردی [از قوّتی که با آن با مُشت زدنی قدرت بر قتل یافتم] پس هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود [چنانکه در این بار پشتیبان گشتم]

- ترجمه سلطانی

(موسی) گفت: پروردگارا به آنچه که به من انعام کردی پس هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود

- ترجمه راستین

موسی باز گفت: ای خدا، به شکرانه این نعمت (نیرو) که مرا عطا کردی من هم بدکاران را هرگز یاری نخواهم کرد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٨ فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ

و [موسی در روز دوّم] صبح کرد [در حالی که] در شهر [از فرعون و قومش برای شایع شدن خبر اجتماع سبطیان علیه (بر او) و شایع شدن قتل او یک قبطی را] بیمناک انتظار [اخباری از فرعون و قومش در حقّ خود را] می‌‌کشید پس ناگاه کسی که دیروز از او (موسی) یاری خواسته بود از او [مجدداً] فریادرسی کرد، موسی به او گفت: همانا تو البتّه بر خطای آشکاری هستی [دیروز با مردی جنگ کردی و امروز با دیگری می‌‌جنگی]

- ترجمه سلطانی

و در شهر صبح کرد (در حالی که) بیمناک انتظار می‌کشید پس ناگاه کسی که دیروز از او (موسی) یاری خواسته بود از او (مجدداً) فریادرسی کرد، موسی به او گفت: همانا تو البتّه بر خطای آشکاری هستی

- ترجمه راستین

موسی (پس از کشته شدن قبطی و نجات سبطی) از توقف به شهر مصر بیمناک شد و مراقب دشمن بود، ناگاه همان کس که روز گذشته از او یاری جسته بود باز او را به داد خواهی خواند. موسی به او گفت: پیداست تو سخت گمراهی!

- ترجمه الهی قمشه‌ای

١٩ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَامُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ

پس چون (موسی) خواست به کسی که او دشمن آن دو بود حمله‌‌ور شود، گفت: ای موسی آیا می‌‌خواهی مرا بکشی همانطور که دیروز نفسی را کشتی! نمی‌‌خواهی مگر اینکه در زمین زورگو باشی، و نمی‌‌خواهی که از صلحجویان باشی

- ترجمه سلطانی

پس چون (موسی) خواست به کسی که او دشمن آن دو بود حمله‌ور شود، گفت: ای موسی آیا می‌خواهی مرا بکشی همانطور که دیروز نفسی را کشتی! نمی‌خواهی مگر اینکه در زمین زورگو باشی، و نمی‌خواهی که از صلحجویان باشی

- ترجمه راستین

و چون خواست دست به قبطی دشمن دراز کند (قبطی) فریاد کرد: ای موسی مرا هم می‌خواهی مانند شخص دیروز به قتل رسانی؟معلوم است که تو در این سرزمین قصدی جز گردنکشی و جباری نداری و هیچ نخواهی مشفق و مصلح باشی.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٠ وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَامُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ

و مردی (حزقیل) از دورترین [جای] شهر آمد [در حالی] که شتاب می‌‌ورزید گفت ای موسی همانا رؤساء با هم دربارهٔ [گرفتن تو و قتل] تو دسیسه می‌‌چینند (مشورت می‌‌کنند) تا تو را بکشند پس [از سرزمین مصر] خارج شو همانا من از دوستداران تو هستم

- ترجمه سلطانی

و مردی از دورترین (جای) شهر آمد (در حالی) که شتاب می‌ورزید گفت ای موسی همانا رؤساء با هم دربارهٔ تو دسیسه می‌چینند تا تو را بکشند پس خارج شو همانا من از دوستداران تو هستم

- ترجمه راستین

و در این حال مردی (مؤمن) از دورترین نقاط شهر مصر شتابان آمد و گفت: ای موسی رجال دربار فرعون در کار تو شورا می‌کنند که تو را به قتل رسانند، به زودی از شهر بیرون گریز، که من درباره تو بسیار مشفق و مهربانم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢١ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِـمِينَ

پس [موسی] از آنجا ترسان و مراقب خارج شد، گفت: پروردگارا مرا از قوم ستمکار نجات بده

- ترجمه سلطانی

پس (موسی) از آنجا ترسان و مراقب خارج شد، گفت: پروردگارا مرا از قوم ستمکار نجات بده

- ترجمه راستین

موسی از شهر مصر با حال ترس و نگرانی و مراقبت از دشمن بیرون رفت، گفت: بار الها، مرا از شر (این) قوم ستمکار نجات ده.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٢ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ

و چون رو به سمت مدین نهاد گفت: چه بسا پروردگارم مرا به راه سواء (میان دو طرف چیزی، درست، مستوی) [در دینم و دنیایم] هدایت کند

- ترجمه سلطانی

و چون رو به سمت مدین نهاد گفت: چه بسا پروردگارم مرا به راه سواء (میان دو طرف چیزی، درست، مستوی) هدایت کند

- ترجمه راستین

و چون رو به جانب شهر مدین آورد، با خود گفت: امید است که خدا مرا به راه‌مستقیم هدایت فرماید.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٣ وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ

و چون به آب مدین رسید [و آن چاه آنها بود] گروهی از مردم را بر آن یافت که [از چاه به مواشی خود] آب می‌‌دادند و غیر از آنها دو زن را یافت که آن دو [گوسفندان خود را از آب] دور می‌‌کنند (مانع می‌‌شوند)، [موسی] گفت: کار (شأن) شما دو تا چیست [که گوسفندانتان را از آبشخور منع می‌‌کنید؟] آن دو [دختر] گفتند: [هنگام مزاحمت (ازدحام) مردم به گوسفندانمان] آب نمی‌‌دهیم تا آنکه چوپان‌‌ها [گلّه‌‌های خود را] برگردانند [و منتظر فضول (مازاد) آب هستیم که با آن سیراب کنیم و ما بر آب دادن (آب کشیدن) از چاه قدرت نداریم] و پدر ما پیرمرد و مسنّ (کهنسال) است [که خودش قدرت ندارد بر اینکه متولّی آب دادن شود]

- ترجمه سلطانی

و چون به آب مدین رسید گروهی از مردم را بر آن یافت که (از چاه به مواشی خود) آب می‌دادند و غیر از آنها دو زن را یافت که آن دو (گوسفندان خود را) دور می‌کنند، (موسی) گفت: کار شما دو تا چیست آن دو (دختر) گفتند: آب نمی‌دهیم تا آنکه چوپان‌ها (گلّه‌های خود را) برگردانند و پدر ما پیرمرد و مسنّ (کهنسال) است

- ترجمه راستین

و چون بر سر چاه آبی حوالی شهر مدین رسید آنجا جماعتی را دید که (حشم و گوسفندانشان را) سیراب می‌کردند و دو زن را یافت که دور از مردان در کناری به جمع آوری و منع اختلاط گوسفندانشان مشغول بودند. موسی گفت: شما اینجا چه می‌کنید و کار مهمتان چیست؟آن دو زن پاسخ دادند که ما گوسفندان خود را سیراب نمی‌کنیم تا مردان گوسفندانشان را سیراب کرده باز گردند و پدر ما شیخی سالخورده و فرتوت است (و مرد دیگری نداریم، ناچار ما را به شبانی گوسفندان فرستاده است).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٤ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِـمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ

پس [موسی گوسفندان آن دو را] برای آن دو آب داد سپس [در حالی که او گرسنه بود] به سایه برگشت و گفت: پروردگارا همانا من بر آنچه از خیر که به من نازل کردی [همان جوعی (گرسنگی) است که به سبب آن انسان طلب غذاء می‌‌کند، و بقای او و تعیّش (زندگی کردن) او به غذاء می‌‌باشد و اگر گرسنه نشود غذاء طلب نمی‌‌کند، و تعیّش و عبادت برایش میسّر نمی‌‌شود، و مریضی است که محتاج به معالجه می‌‌شود] درویشم (نیازمندم) [یعنی محتاج به غذاء هستم]

- ترجمه سلطانی

پس (موسی گوسفندان آن دو را) برای آن دو آب داد سپس به سایه برگشت و گفت: پروردگارا همانا من بر آنچه از خیر که به من نازل کردی درویشم (نیازمندم)

- ترجمه راستین

موسی گوسفندانشان را سیراب کرد و (با حالی خسته) رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، من به خیری (یعنی زندگانی و قوت و غذایی) که تو (از خوان کرمت) نازل فرمایی محتاجم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٥ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِـمِينَ

پس یکی از آن دو [دختر] نزد او (موسی) آمد [در حالی که] با حفظ حیاء راه می‌‌رفت [به حیثی که سخن گفتن و نه راه رفتن بین دستان (پیشاپیش) مردان چنان که سزد برای او ممکن نمی‌‌شد] گفت: همانا پدرم (شعیب) تو را دعوت می‌‌کند تا مزد آنچه که برای ما آب کشیدی را به تو جزاء دهد پس چون (موسی) نزد او (شعیب) آمد و قصّه‌‌ها را بر او قصّه کرد (شعیب) گفت: نترس که از قوم ستمگران نجات یافته‌‌ای

- ترجمه سلطانی

پس یکی از آن دو (دختر) نزد او (موسی) آمد (در حالی که) با حفظ حیاء راه می‌رفت گفت: همانا پدرم (شعیب) تو را دعوت می‌کند تا مزد آنچه که برای ما آب کشیدی را به تو جزاء دهد پس چون (موسی) نزد او (شعیب) آمد و قصّه‌ها را بر او قصّه کرد (شعیب) گفت: نترس که از قوم ستمگران نجات یافته‌ای

- ترجمه راستین

(موسی هنوز لب از دعا نبسته بود که دید) یکی از آن دو دختر که با کمال (و قار و) حیا راه می‌رفت باز آمد و گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا در عوض سقایت و سیراب کردن گوسفندان ما به تو پاداشی دهد. چون موسی نزد او (یعنی شعیب پدر آن دختر) رسید و سرگذشت خود را بر او حکایت کرد (شعیب) گفت: اینک هیچ مترس که از شر قوم ستمکار نجات یافتی.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٦ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَاأَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ

یکی از آن دو [دختر] گفت: ای پدر من، او را [برای چرانیدن گوسفندان] اجیر کن همانا بهترین کسی است که اجیر کنی [که این] قوی و امین است

- ترجمه سلطانی

یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر من، او را اجیر کن همانا بهترین کسی است که اجیر کنی (که او) قوی و امین است

- ترجمه راستین

یکی از آن دو دختر (صفورا) گفت: ای پدر این مرد را (که به شجاعت و امانت آراسته است) به خدمت خود اجیر کن که بهتر کسی که باید به خدمت برگزینی کسی است که توانا و امین باشد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٧ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِـحِينَ

[شعیب] گفت: همانا من می‌‌خواهم که یکی از این دو دختران خود را به نکاح تو درآورم بنابر اینکه [به مدّت] هشت سال اجیر من شوی [برای من کار کنی]، پس اگر ده [سال] را تمام کنی، پس نزد (به اختیار) تو است، و نمی‌‌خواهم بر تو سخت بگیرم، که اگر خداوند بخواهد مرا از صالحان خواهی یافت

- ترجمه سلطانی

(شعیب) گفت: همانا من می‌خواهم که یکی از این دو دختران خود را به نکاح تو درآورم بنابر اینکه (به مدّت) هشت سال اجیر من شوی (برای من کار کنی)، پس اگر ده (سال) را تمام کنی، پس نزد (به اختیار) تو است، و نمی‌خواهم بر تو سخت بگیرم، که اگر خداوند بخواهد مرا از صالحان خواهی یافت

- ترجمه راستین

شعیب (به موسی) گفت: من اراده آن دارم که یکی از این دو دخترم را به نکاح تو در آورم بر این مهر که هشت سال خدمت من کنی و اگر ده سال تمام کنی (آن دو سال) به میل و اختیار تو، و من (در این نکاح) رنج بر تو نمی‌خواهم نهاد، ان شاء اللّه مرا شخص شایسته (این خدمت) خواهی یافت.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٨ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ

[شعیب] گفت: آن بین من و تو است، هر یک از آن دو [مدّت] را که به سرانجام برسانی، آنگاه به من تعدّیی نشده و خداوند به آنچه که می‌‌گوییم وکیل است

- ترجمه سلطانی

(شعیب) گفت: آن بین من و تو است، هر یک از آن دو (مدّت) را که به سرانجام برسانی، آنگاه به من تعدّیی نشده و خداوند به آنچه که می‌گوییم وکیل است

- ترجمه راستین

موسی گفت: این عهد میان من و توست هر کدام از دو مدت را (در خدمت) به انجام رسانم بر من ستمی نباشد (و نباید باز خواست شوم) و خدا بر این قول (و عهد) ما وکیل است.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٢٩ فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ

و چون موسی آن مدّت را سپری کرد و خانواده‌‌اش را حرکت داد [و شب آنان را فرا گرفت و گوسفندانش پراکنده شدند و سرمای شدید و باد به آنان اصابت کرد و زوجه‌‌اش به درد زایمان گرفتار شد] از جانب طور آتشی را مشاهده کرد [به آن توجّه کرد و از استیحاش (وحشت زدگی) خود اطمینان (طمأنینه، آرام گرفتن) یافت] به اهل (خانواده) خود گفت: درنگ کنید که من آتشی دیده‌‌ام تا شاید از آنجا خبری [یعنی خبر راه یا خبر آتش و صاحب آن، یا خبر کسی که به او انس بگیریم یا خبر یک آبادی] یا قطعه‌‌ای [چوب افروخته] از آن آتش را برای شما بیاورم تا شاید شما گرم شوید

- ترجمه سلطانی

و چون موسی آن مدّت را سپری کرد و خانواده‌اش را حرکت داد از جانب طور آتشی را مشاهده کرد، به اهل (خانواده) خود گفت: درنگ کنید که من آتشی دیده‌ام تا شاید از آنجا خبری یا قطعهای از آن آتش را برای شما بیاورم تا شاید شما گرم شوید

- ترجمه راستین

آن‌گاه که موسی عهد خدمت به پایان رسانیده و با اهل بیت خود (از حضور شعیب) رو به دیار خویش کرد (در راه) آتشی از جانب طور دید، به اهل بیت خود گفت: شما در اینجا مکث کنید که از دور آتشی به نظرم رسید (می‌روم تا) شاید از آن خبری بیاورم یا برای گرم شدن شما شعله‌ای برگیرم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٠ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَامُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَـمِينَ

پس چون نزد آن آمد از جانب وادی ایمن (راست) در آن جایگاه مبارک (پُر خیر) [در سرزمین شام] از درخت نداء داده شد که ای موسی همانا من الله پروردگار جهانیان هستم

- ترجمه سلطانی

پس چون نزد آن آمد از جانب وادی ایمن (راست) در آن جایگاه مبارک (پُر خیر) از درخت نداء داده شد که ای موسی همانا من الله پروردگار جهانیان هستم

- ترجمه راستین

چون موسی به آن آتش نزدیک شد به او از جانب راست آن وادی در آن بارگاه مبارک از آن درخت (مقدس) ندایی رسید که ای موسی منم خدای یکتا پروردگار جهانیان.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣١ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَامُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ

و [موسی گفت: و چه دلیلی بر آن هست؟ خدای عزّ و جلّ فرمود: چه در یمین (راست) تو است ای موسی؟ گفت: این عصای من است، فرمود:] اینکه عصایت را بیفکن پس [موسی آن را انداخت] چون آن را دید که مانند جنّ (مار سیاه چشم غیر موذی) می‌‌جنبد پشت کرده دوری جُست و به عقب برنگشت (التفات به عقب خود نکرد)، [نداء داده شد:] ای موسی رو کن و نترس که تو از ایمن شدگان [از مخاوف (محل‌‌های هولناک)] هستی

- ترجمه سلطانی

و اینکه عصایت را بیفکن پس چون آن را دید که مانند جنّ (مار) می‌جنبد پشت کرده دوری جُست و به عقب برنگشت، ای موسی رو کن و نترس که تو از ایمن شدگان هستی

- ترجمه راستین

و تو (در این مقام) عصای خود بیفکن. چون (عصا افکند و) بر آن نگریست و دید که گویی اژدهایی مهیب و سبک خیز است رو به فرار نهاد و واپس نگردید. (در آن حال بدو خطاب شد) ای موسی پیش آی و مترس که تو از ایمنان هستی.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٢ اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُـوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ

دستت را در گریبانت ببر که بدون عیبی درخشان بیرون آید [یعنی بدون علّت (بیماری) بَرَص (سفید شدن پوست)، پس آن را در جَیْب (گریبان، پیرآهن) خود داخل کرد و آن را از آن خارج کرد و دنیا بر او روشن شد] و بالت (دستت) را از ترسیدن به سوی خود جمع کن [به خاطر رَهْب (ترسیدن) تا خوف تو تسکین یابد] {زیرا گذاشتن دست و بازو بر قلب بر سکون از اضطراب کمک می‌‌کند} پس این دو [یعنی زنده شدن عصاء و ابیضاض (درخشان شدن) دست] دو برهان (دو ناشی شده) از پروردگار تو [دو منتهی (پایان دهنده)] به فرعون و رؤسای او است همانا آنان قومی فاسق می‌‌باشند

- ترجمه سلطانی

دستت را در گریبانت ببر که بدون عیبی درخشان بیرون آید و بالت (دستت) را از ترسیدن به سوی خود جمع کن پس این دو دو برهان از پروردگار تو (منتهی) به فرعون و رؤسای او است، همانا آنان قومی فاسق می‌باشند

- ترجمه راستین

دست خود را در گریبان بر تا بی هیچ نقص (برص و) مرضی، سفید و روشن (چون ماه تابان) بیرون آید، و تا (به ظهور این معجزه) از وحشت و اضطراب بیاسایی باز دست به گریبان بر (تا به حال اول برگردد) . این دو (عصا و ید بیضا) از جانب خدایت دو برهان (کامل و دو معجز بزرگ الهی بر رسالت تو) است (اینک برو به رسالت) به سوی فرعون و فرعونیان که قومی فاسق و نابکارند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٣ قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ

[موسی در جواب، از جهت استعفاء یا به جهت طلب مظاهرت (پشتیبانی هم کردن) هارون] گفت: پروردگارا همانا من نفسی از آنان را کشته‌‌ام پس ترسانم که مرا بکشند

- ترجمه سلطانی

(موسی) گفت: پروردگارا همانا من نفسی از آنان را کشته‌ام پس ترسانم که مرا بکشند

- ترجمه راستین

موسی گفت: پروردگارا، من از فرعونیان یک نفر را کشته‌ام و می‌ترسم که مرا به قتل رسانند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٤ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ

و برادرم هارون او زبانش از من فصیح‌‌تر است، پس او را به عنوان دستیار با من بفرست که مرا تصدیق کند همانا من ترسانم که مرا تکذیب کنند

- ترجمه سلطانی

و برادرم هارون او زبانش از من فصیح‌تر است، پس او را به عنوان دستیار با من بفرست که مرا تصدیق کند همانا من ترسانم که مرا تکذیب کنند

- ترجمه راستین

و (با این حال اگر از رسالت ناگزیرم) برادرم هارون را نیز که ناطقه‌اش فصیح‌تر از من است با من یار و شریک درکار رسالت فرما تا مرا تصدیق و ترویج کند که می‌ترسم این فرعونیان سخت تکذیب رسالتم کنند.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٥ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ

[به جهت اجابت بر مسؤل (خواسته) او] گفت: بزودی بازوی تو را به برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما دو تا سلطانی قرار می‌‌دهیم و به شما دو تا به (سبب) آیات ما [ضرری] نمی‌‌رسانند شما دو تا و کسانی که از شما دو تا تبعیّت کنند غالب هستید [پس موسی (ع) به وعدهٔ او تعالی مطمئن (آرام) شد و به سوی فرعون رفت]

- ترجمه سلطانی

گفت: بزودی بازوی تو را به برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما دو تا سلطانی قرار می‌دهیم و به شما دو تا به (سبب) آیات ما (ضرری) نمی‌رسانند شما دو تا و کسانی که از شما دو تا تبعیّت کنند غالب هستید

- ترجمه راستین

خدا به او فرمود که ما به همدستی برادرت (هارون) بسیار بازویت را قوی می‌گردانیم و به شما در عالم، قدرت و حکومتی می‌دهیم که هرگز دشمنان به شما دست نیابند، با این آیات و معجزات (که شما را عطا کردیم) شما و پیروانتان غالب خواهید بود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٦ فَلَمَّا جَاءَهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ

پس چون موسی آیات روشن ما را نزد آنها آورد [از روی جهل و عناد] گفتند: این جز سحر [که بر خداوند] افتراء زده شده نیست و ما این [که کسی توحید خداوند را ادّعاء کند] را در نیاکان خود نشنیده‌‌ایم

- ترجمه سلطانی

پس چون موسی آیات روشن ما را نزد آنها آورد گفتند: این جز سحر (که بر خداوند) افتراء زده شده نیست و ما این را در نیاکان خود نشنیده‌ایم

- ترجمه راستین

چون موسی با معجزات و آیات ما که (حقانیتش) بر همه روشن بود به سوی فرعونیان آمد باز (آن قوم خود سر و لجوج نادان) گفتند: این معجزات تو جز سحری که ساختگی توست چیز دیگری نیست و ما این گفتار و دعوی که تو داری هیچ از پدران پیشینمان (امم سابقه) نشنیده‌ایم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٧ وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاءَ بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِـمُونَ

و موسی [بعد از آنکه او را و رسالتش را انکار کردند و معجزاتش و حجّت‌‌های او را از جهت استشهاد به خداوند و علم او قبول نکردند] گفت: پروردگارم داناتر است به کسی که هدایت را از نزد او آورده و به کسی که عاقبت [نیک] سرای را دارد [پس مبالاتی به ردّ شما و انکار شما ندارم] همانا ستمکاران رستگار نمی‌‌شوند

- ترجمه سلطانی

و موسی گفت: پروردگارم داناتر است به کسی که هدایت را از نزد او آورده و به کسی که عاقبت (نیک) سرای را دارد همانا ستمکاران رستگار نمی‌شوند

- ترجمه راستین

و موسی گفت: خدای من به احوال رسولی که از جانب او به هدایت خلق آمده داناتر است و بهتر می‌داند که (از ما مؤمنان و شما کافران) کدام یک عاقبت خوش در دار عقبی خواهیم داشت، محققا ستمکاران عالم هرگز فلاح و رستگاری نخواهند یافت.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٨ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَاأَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَاهَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ

و فرعون [بعد از آنکه از حجّت عاجز شد و از معارضه به خاطر مار ترسید به اقبال بر قومش از جهت تخلیط (خلط کردن) آنها و به جهت تسکین خودش از خوف] گفت: ای رؤساء غیر از خود خدایی برای شما نمی‌‌شناسم پس ای هامان [برای تَحْجیر (سنگ کردن) گل آتشی] برایم بر گِل بیفروز و برای من برجی [بلند] قرار بده (بناء کن) تا شاید به خدای موسی مطّلع شوم و همانا من البتّه او را از دروغگویان گمان می‌‌دارم

- ترجمه سلطانی

و فرعون گفت: ای رؤساء غیر از خود خدایی برای شما نمی‌شناسم پس ای هامان (برای ساخت آجر) برایم بر گِل (آتشی) بیفروز و برای من برجی (بلند) قرار بده (بساز) تا شاید به خدای موسی مطّلع شوم و همانا من البتّه او را از دروغگویان گمان می‌دارم

- ترجمه راستین

و فرعون (با بزرگان قوم خود چنین) گفت: ای مهتران، من هیچ کس را غیر خودم خدای شما نمی‌دانم، (و با وزیرش گفت: ) ای هامان خشتی در آتش پخته و از آن برای من قصری بلند پایه بنا کن تا من بر خدای موسی مطلع شوم هر چند او را (در دعوی رسالت) از دروغگویان می‌پندارم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٣٩ وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ

و او و لشکریانش به ناحقّ در آن سرزمین استکبار نمودند و گمان کردند که آنها [با بَعث] به ما بازگردانده نمی‌‌شوند

- ترجمه سلطانی

و او و لشکریانش به ناحقّ در آن سرزمین استکبار نمودند و گمان کردند که آنها به ما بازگردانده نمی‌شوند

- ترجمه راستین

و خلاصه فرعون و سپاهیانش به ناحق در زمین سرکشی و تکبر کردند و چنین پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نخواهند شد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٠ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِـمِينَ

پس او و سپاهیانش را گرفتیم و آنان را به دریا پرت کردیم پس بنگر که عاقبت ستمگران چگونه بود

- ترجمه سلطانی

پس او و سپاهیانش را گرفتیم و آنان را به دریا پرت کردیم پس بنگر که عاقبت ستمگران چگونه بود

- ترجمه راستین

ما هم از آن ظالم و لشکر و اتباعش سخت مؤاخذه کردیم و همه را به دریا افکندیم، پس بنگر تا عاقبت کار ستمکاران به کجا کشید؟!

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤١ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ

و آنها را [برای جمع کثیری] امام قرار دادیم که به آتش دعوت می‌‌کنند و در روز قیامت یاری نمی‌‌شوند [برای اینکه نصر در آن هنگام محصور در خداوند است و اینان برای انکار کردن آنها خداوند را و خلفای او را به توسّط خلفای او به خداوند اتّصال ندارند]

- ترجمه سلطانی

و آنها را (برای جمع کثیری) امام قرار دادیم که به آتش دعوت می‌کنند و در روز قیامت یاری نمیشوند

- ترجمه راستین

و ما آن قوم (ظالم) را پیشوایان (ضلالت و) دعوت به دوزخ قرار دادیم و روز قیامت یاری نخواهند شد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٢ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ

و در این دنیا لعنت (از رحمت طرد کردن) را در پِیِشان کرده‌‌ایم و در روز قیامت آنها از زشت شد‌‌گانند

- ترجمه سلطانی

و در این دنیا لعنت را در پِیشان کرده‌ایم و در روز قیامت آنها از زشت شد‌گانند

- ترجمه راستین

و آنها را در این دنیا در پی کردارشان لعن ابد فرستادیم و در آخرت هم از زشترویان (و مردودان درگاه ما) خواهند بود.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٣ وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

و همانا بعد از آنکه پیشینیان را [مثل قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و شعیب (ع)] هلاک کردیم به عنوان بصیرت‌‌هایی (حجّت‌‌هایی) و به عنوان هدایت و به عنوان رحمت برای مردم کتاب را [یعنی نبوّت و رسالت و احکام آن دو را یا تورات را] به موسی دادیم با ترقّب به اینکه آنها متذکّر شوند

- ترجمه سلطانی

و همانا بعد از آنکه پیشینیان را هلاک کردیم به عنوان بصیرت‌هایی (حجّت‌هایی) و به عنوان هدایت و به عنوان رحمت برای مردم کتاب را به موسی دادیم با ترقّب به اینکه آنها متذکّر شوند

- ترجمه راستین

و همانا ما پس از آنکه (طوایفی از) امم گذشته را (به کیفر کفر) هلاک کردیم به موسی برای بصیرت و هدایت و رحمت خلق کتاب (تورات) را عطا کردیم، باشد که مردم متذکر شوند (و راه خدا پرستی پیش گیرند).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٤ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ

و تو در جانب (طرف) غربی [کوه طور] نبودی وقتی که امر را به موسی قضاء (حکم) کردیم [یعنی امر نبوّت را به او رساندیم حینی که بعد از رجوع به سوی مصر خواستیم که نبوّت را به او خبر دهیم یا امر تورات و الواح آن را حینی که در طور به او اعطاء کردیم، یا امر نور ولایت را حینی که کوه مُنْدَکّ (از هم پاشیده، فرو ریخته) شد و موسی (ع) بیهوش فرو افتاد] و تو از شاهدان [بر آن] نبودی

- ترجمه سلطانی

و تو در جانب غربی نبودی وقتی که امر را به موسی قضاء (حکم) کردیم و تو از شاهدان نبودی

- ترجمه راستین

و تو آن هنگام که ما به موسی مقام نبوت و فرمان الهی عطا کردیم در جانب غربی کوه طور اصلا نبودی و حضور نداشتی (و حکایت او به وحی بر تو روشن گردید).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٥ وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ

و لکن [آن را به تو وحی کردیم پس آن را آنطور که آن هست می‌‌دانی] ما اممی (امّت‌‌های پشت سر هم بسیاری، نسل‌‌هایی) را ایجاد کردیم پس روزگار بر آنان طولانی شد [و از کسانی که شاهد آنها بودند احدی باقی نمانده و از کسانی که از طریق اخبار صحیح بر آنها اطّلاع یافته بودند بودند احدی باقی نمانده تا که از آنها به تو خبر دهد] و تو در میان اهل مدین (قریهٔ شعیب) مقیم نبودی که آیات ما را بر آنان بخوانی [تا اِخبار تو از آنها از روی شهود باشد و برای طولانی شدن ازمنه و اندراس اخبار و تحریف آن احدی نیست که به اخبار صحیح از آنان به تو خبر دهد، پس اِخبار تو از آنان جز از وحیی که جز برای رسول است نیست] و لکن قطعاً [این] ما هستیم که [بر تو] فرستنده‌‌ایم

- ترجمه سلطانی

و لکن ما اممی (امّت‌های پشت سر هم بسیاری) را ایجاد کردیم پس روزگار بر آنان طولانی شد و تو در میان اهل مدین مقیم نبودی که آیات ما را بر آنان بخوانی و لکن قطعاً (این) ما هستیم که فرستنده‌ایم

- ترجمه راستین

و لیکن ما امم و قبایلی را بیافریدیم که عمر دراز یافتند (و همه را به غفلت و جهالت به سر بردند و این خبرها کهنه شد و ما مجددا به تو وحی کردیم) و نیز تو میان اهل مدین نبودی که اینک آیات ما را (درباره آنان) بر اینان (اهل مکه) تلاوت می‌کنی و لیکن ماییم که (تو را لایق پیمبری دانسته) به رسالت فرستادیم (و به وحی خود از هر چیزت آگاه کردیم).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٦ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

و تو در جانب طور نبودی وقتی که ما نداء کردیم و لکن [پروردگارت آن را به تو خبر داد] به عنوان رحمت از پروردگار تو است تا [با آن خبر] قومی را انذار کنی که قبل از تو نذیری (بیم دهنده‌‌ای) نزد آنها نیامده با ترقّب به اینکه آنان [به مبدئشان و معادشان و ثوابشان و عقابشان] متذکّر شوند

- ترجمه سلطانی

و تو در جانب طور نبودی وقتی که ما نداء کردیم و لکن به عنوان رحمت از پروردگار تو است تا (با آن خبر) قومی را انذار کنی که قبل از تو نذیری (بیم دهنده‌ای) نزد آنها نیامده با ترقّب به اینکه آنان متذکّر شوند

- ترجمه راستین

و تو وقتی که ما (به موسی) ندا کردیم در جانب کوه طور نبودی و لیکن (وحی قصص موسی و سایر رسل به مقتضیات) لطف پروردگار توست (به تو) تا قومی را که بر آنان پیمبر منذری پیش از تو نیامده (و کتاب آسمانی به دست ندارند از خدا) بترسانی، باشد که متذکر شوند (و راه هدایت پیش گیرند).

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٧ وَلَـوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُـولُوا رَبَّنَا لَـوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُـولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

و اگر [کراهت] این نبود که به خاطر آنچه که دستانشان [از روی جهالت آنان] پیش آورده [بود] مصیبتی به آنها اصابت می‌‌کرد، پس [بعد از آن از جهت اعتراض بر ما و به جهت اعتذار (عذر طلبی) از جهالتشان] می‌‌گفتند: [ای] پروردگار ما چرا به سوی ما رسولی نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنین باشیم

- ترجمه سلطانی

و اگر (کراهت) این نبود که به خاطر آنچه که دستانشان پیش آورده (بود) مصیبتی به آنان اصابت می‌کرد پس (بعد از آن) می‌گفتند (ای) پروردگار ما چرا رسولی به سوی ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنین باشیم

- ترجمه راستین

و تا اگر بلا و عذابی به موجب کردار زشت خودشان به آنها رسید نگویند: پروردگارا، چرا برای ما رسولی نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و از اهل ایمان شویم؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٨ فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَـوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ

پس چون حقّ [یعنی رسول یا رسالت او یا کتاب او یا معجزات او] از نزد ما برای آنها آمد [از او تأنّف (بیزاری، گنده دماغی) ورزیدند و از قبول رسالتش استکبار نمودند و به جهت ردّ بر رسالت او] گفتند: چرا مثل آنچه [از معجزات ظاهری از ید بیضاء و عصا و شکافتن دریا یا از دادن کتاب] که به موسی داده شد [به یکباره به ما] داده نشد آیا [از موسی قبول کردند؟] و قبل از این به آنچه که به موسی داده شد کفر نورزیدند؟ [اسلاف آنها] گفتند: [موسی و هارون] دو ساحر هستند که آن دو پشت هم را می‌‌گیرند (به هم کمک می‌‌کنند) و گفتند: همانا ما به هر کدام [از آن دو یا به هر کدام از انبیاء] کافر هستیم

- ترجمه سلطانی

پس چون حقّ از نزد ما برای آنها آمد گفتند: چرا مثل آنچه که به موسی داده شد (به ما) داده نشد آیا (از موسی قبول کردند؟) و قبل از این به آنچه که به موسی داده شد کفر نورزیدند؟ گفتند: (موسی و هارون) دو ساحر هستند که آن دو پشت هم را می‌گیرند و گفتند: همانا ما به هر کدام (از آن دو) کافر هستیم

- ترجمه راستین

پس هنگامی که (رسول) حق از جانب ما به آنها آمد گفتند: چرا به این رسول مانند موسی معجزاتی (نظیر عصا و ید بیضا و الواح تورات) داده نشد؟آیا این مردم از این پیش به موسی هم (با همه این معجزات) کافر نشدند که گفتند: این دو (قرآن و تورات) سحر و جادوگری است که پشتیبان یکدیگرند و گفتند: ما به همه اینها سخت بی‌ایمان و بی‌عقیده‌ایم؟

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٤٩ قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ

[به اینها که همان اسناخ اسلافشان هستند، یا به این موجودین از کفّار قریش] بگو: پس کتابی از نزد خداوند بیاورید که آن از این دو [یعنی کتاب من و کتاب موسی] هدایت کننده‌‌تر است تا از آن پیروی کنم اگر راستگو می‌‌باشید [در اینکه موسی و هارون (ع)، یا محمّد (ص) و موسی (ع) دو ساحر هستند یا کتاب من و کتاب او دو جادو هستند]

- ترجمه سلطانی

بگو: پس کتابی از نزد خداوند بیاورید که آن از این دو (کتاب من و کتاب موسی) هدایت کننده‌تر است تا از آن پیروی کنم اگر راستگو می‌باشید

- ترجمه راستین

بگو: پس شما اگر راست می‌گویید کتابی که از این دو کتاب آسمانی (تورات و قرآن) خلق را بهتر هدایت کند از جانب خدا بیاورید تا من از آن پیروی کنم.

- ترجمه الهی قمشه‌ای

٥٠ فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِـمِينَ

پس اگر تو را اجابت نکردند پس بدان که جز این نیست که آنها از هواهایشان تبعیّت می‌‌کنند [و در سؤال (درخواست) خود صدق نیّت و در انکارشان برهان ندارند] و چه کسی گمراه‌‌تر از آن کسی است که بدون هدایتی از سوی خداوند از هوای خود پیروی می‌‌کند؟! همانا خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌‌کند

- ترجمه سلطانی

پس اگر تو را اجابت نکردند پس بدان که جز این نیست که آنها از هواهایشان تبعیّت می‌کنند و چه کسی گمراهتر از آن کسی است که بدون هدایتی از سوی خداوند از هوای خود پیروی می‌کند؟! همانا خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند

- ترجمه راستین

پس اگر به تقاضای تو جواب نتوانند داد در این صورت بدان که این مردم تنها پیرو هوای نفسند و کیست (ستمگر و) گمراه‌تر از آن کسی که راه هدایت خدا را رها کرده و از هوای نفس خود پیروی کند؟البته خدا قوم ستمکار را (پس از اتمام حجت) هرگز هدایت نخواهد کرد.

- ترجمه الهی قمشه‌ای